سبزوار (محسن) رضایی،
میّتی که سالهاست از ماتحت تنفس میکند
پنجشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۰
دکتر مهدی خزعلی
سایت تابناک که از جیب آقای محسن رضایی( سبزوار رضایی سابق) ارتزاق می کند و به کُر وصل است! در بسته خبری ویژه تابناک مورخ 19 شهریور عکسی از کوهی سرخ رنگ گذاشته و بجای نقد مقاله اینجانب با عنوان " اعتصاب غذا آخرین سلاح مظلومان" به هجو و هتک و تهمت و افترا متوسل شده است، متاسفانه وقتی نظامیان وارد عرصه سیاست و رسانه می شوند، جز فساد و تباهی چیزی ببار نخواهد آورد.
وقتی چوپانی را که به عمل مقدس شبانی گوسفندان مشغول است، به یکباره فرمانده سپاه می کنیم، ما بسیجیان را گوسفند فرض می کند، و چون بناگاه او را وارد رده های بالای سیاست می کنیم، مردم را گوسفند می پندارد، جناب سبزوار رضایی، این بسیجی خیبر نه از دوران فرمانده سپاه بودنت می ترسید که تره برایت خرد کند، نه ورود ناپخته ات به عرصه سیاست و اخذ دکتری در حین خدمت، تو را در نظرش بزرگ کرد، نه از پول کلانت که صرف بوق های تبلیغاتی می کنی دلنگران است.
امپراتوری بزرگ ما قدرتمند تر از آن است که از تو و اربابانت بهراسیم، ما امپراتوری بزرگ خود را در نصف عرض پتوی سربازی در سلول انفرادی گسترده ایم، در آن خلوت دلخواسته با خدای خویش، تو و اربابانت را به هیچ انگاشته ایم، مرز های امپراتوری ما مستحکم تر از هر دژی است، حصن حصینی است که آسیب ناپذیر است!
در امپراتوری خود ترسی نداریم که شما با تمام رسانه های استبدادیتان بر ما بتازید، ما قوی تریم! چرا که از سخن گفتن شما نمی هراسیم، هر چه می خواهید ناروا بگویید! اما شما زبون و ترسو و ناچیزید، چون از سخن ما و تماس ما با مردم بر خود می لرزید! نفس کشیدن ما در سلول انفرادی نفس شما را می گیرد، جنازه ما در محبس مرگ شما را فریاد می کند.
آری من اعتصاب غذا می کنم برای رسوایی ظالمان و جنازه من بر دوشتان، فریاد مظلوم است!
هزار بار اگر نامت را عوض کنی، باز تو را می شناسم، من تو را محسن نمی دانم و نمی خوانم، اگر بیست و چند سال بعد از جنگ سکوت کرده ام، نمی خواهم داغ دل شهیدانمان تازه شود! آنوقت فریاد خانواده شهیدان بر سرت بلند خواهد شد، از کجا بگویم؟ از بدر بگویم؟ که سرهای بچه ها را در برابر دیدگان همرزمانشان مثل هندوانه در آب منفجر می کردند! از شلمچه بگویم که بر بچه های ما چه گذشت؟ از رمضان و کوشک بگویم که مثلثی ها را درست شناسایی نکرده بودید و چه عزیزانی را از دست دادیم؟ از شرهانی بگویم؟ از عملیات سید الشهدا ؟ از حاج حسین اسکندرلو بگویم که فردایش جنازه او و تمام نیروهای تحت امرش را در بیابان به خط کرده و تلویزیون عراق نمایش می داد؟ از کربلای چهار بگویم یا کربلای پنج؟ می دانی هیچ یک از بچه ها پیشروی را ندیده بودند! همه آنقدر جلو می رفتند تا به ضرب گلوله دشمن شهید شوند و بعدی ها از کشته برادر عبور کرده و قدری جلوتر شهید می شدند! از باکری ها بگویم که دلشان از دست تو خون بود؟ از شهید رستگار بگویم که با قهر، کِلاشی برداشت و به مشهد خویش رفت!؟ از تپه شهدا بگویم؟ از عملیات هایی که بدون شناسایی فرمان حمله می دادید؟ شما که در قرارگاه زیر کولر بودید، نمی دانستید بر بچه ها چه می گذرد، وقتی از کمین، با " وجعلنا " عبور می کردیم، ناسزایی هم نثار بی نظمی شما می کردیم!
آقای سبزوار رضایی؛ امروز خود خواسته اید که سکوت را بشکنم، باشد من ایستاده ام، ببینم شما هم چون ناموس ازتابناک دفاع خواهید کرد؟!
عزیز دل برادر؛ من معتقدم که اعتصاب غذا آخرین سلاح مظلوم است، در واقع بذل جان برای آرمان است، اما ما از "جان خود" برای آرمان مایه می گذاریم، شما چه؟ شما که از جان مردم و بسیجیان خرج می کردید، بجای مطالعه و شناسایی و پیروی از عالمان نظامی - که به اندازه سن شما تحصیلات و تجربه نظامی داشتند - با موج انسانی و دادن قریب به یک میلیون و سیصد هزار شهید و جانباز، جنگ بُرده را به جام زهر رساندید، اگر ما چیزی نمی گوییم، اگر شما را محاکمه نمی کنیم، به احترام خانواده شهداست، نمی خواهیم داغشان تازه شود! ما هم از آن جام زهر دلمان خون است!
اگر اشکالی نسبت به انتحار دارید، اگر خلاف شرع و عقل و عرف می دانید! پس چرا خیابانی به نام " بابی سندز" که با اعتصاب غذا جان سپرد شده است و او را قهرمان مبارزه با استعمار می دانید؟ چرا قائم مقام رهبری او را شهید خواند؟ چرا امام راحل حسین فهمیده را رهبر خود می خواند، او هم با رفتن زیر تانک خودکشی و انتحار کرد، عملیات حسین استشهادی بود! ظاهراً انتحاری خوب است که موجب قدرت و ریاست شما باشد، اگر پایه های تخت شما را سست کند، حرام است و خودکشی و خلاف شرع و عرف و عقل!!
وقتی شما در قدرتید، بجای تدبیرنظامی و سیاسی، برای عملیات انتحاری (استشهادی) ثبت نام می کنید! چگونه است که آنجا اسمش را استشهادی می گذارید و رئیس دولت جبهه ندیده هم می رود ثبت نام می کند. هشت سال جنگ بوده، از ترس تیر و ترکش پا به جبهه نگذاشته و حالا که دوران صلح است، چفیه می اندازد و برای عملیات استشهادی نام نویسی می کند!! چقدر ما را خر فرض کرده اید؟
نوشته اید: " آسمان و ریسمان به هم بافته ام! " مقاله مرا بخوانید، از آسمان و ریسمان خبری نیست، آخر در زندان آسمانی نیست و ریسمان هم در اختیار ما نیست، نکند با آن به تعبیر شما " خود انتحاری ! " نماییم. آخر عزیز دل برادر؛ که از نوابغ دورانی و همزمان هم فرمانده سپاهی و هم دکتری می گیری! انتحار، خود کشی است، "خود انتحاری" چه صیغه ای است؟
من با صدای بلند می گویم، اگر ارزش ها و آرمان های بلند الهی و اخلاق و شرافت انسانی در جامعه ای تعطیل شده باشد و جان ناقابل ما بتواند آنرا احیا کند، انتحار در راه آرمان الهی، شهادت است و من آرزو می کنم که چون جوان تونسی جانم را فدای آرمانم نمایم، اسمش را هر چه می خواهی بگذار!
در ادامه دروغ پردازی و شایعه افکنی رسانه شما، آورده اید: "
یک پرسش از او اما همواره در اذهان آگاهان مطرح است و آن اینکه آیا برای به یغما بردن خاک سرخ جزیره هرمز توسط برخیها نیز ایشان توصیه کارشناسی برای مردم محروم و مظلوم این منطقه در انبان خود دارند؟!
* من جزیره هرمز و خاک سرخ آن را ندیده ام، هیچ ارتباطی هم با آن ندارم، تنها خاک سرخی که می شناسم، خاک سرخ گلگون به خون برادر شهیدم حسین و برادران شهید همرزمم می باشد، که شما آن را نمی شناسید، آن موقع که سر احمد ساربان نژاد در جزیره مجنون با توپ مستقیم تانک پرید، شما در قرارگاه زیر کولر بودید! می دانید امیر المومنین (علیه السلام) در جنگها چقدر زخم برداشت، می دانید دندان پیامبر در احد شکست! اما فرمانده سپاه ما در 8 سال جنگ خراشی هم برنداشت!
* سهامدار شرکت باستان معدنِ هرمز، محمد مهدی خزعلی فرزند مصطفی است، و نام من " مهدی خزعلی " است و فرزند " ابوالقاسم" هستم، و شما این تشابه اسمی را خوب می دانید و اگر نام هرمز و نام مرا جستجو می کردید، بارها جواب داده ام! اما بدتان نمی آید که تشویش اذهان کنید!
* نمی خواستم پرده از ماجرای ننگین خاک سرخ هرمز بردارم، می دانم که تحمل نخواهید کرد، اما می گویم و این ننگ را نمی توانید پاک کنید، در آنجا هم پای بعضی افراد سپاه و بسیج و فرمانده و امام جمعه در بین است! اگر من در خاک سرخ هرمز کاره ای بودم و دخالتی داشتم، بسیاری از مسئولین ( از جمله احمدی نژاد ) را به پای میز محاکمه می کشاندم! لابد صاحبان آن شرکت از جانشان می ترسند، که صدایشان در نمی آید!
* اولین بار که با نام خاک سرخ هرمز آشنا شدم، در ماجرای تحقیق و تفحص مجلس از قوه قضاییه بود، حاج عباس پالیزدار، به نزدم آمد، برادران شما با غرض و مرض در گزارشات ، محمد مهدی خزعلی را فرزند آیت الله خزعلی معرفی کرده بودند، حاج عباس هم باور کرده بود و نزد من آمد، من او را به ملاقات پدر هم بردم، خیالش راحت شد که ما هیچ ارتباطی با خاک سرخ هرمز نداریم، اما در گزارشش نوشت که در خاک سرخ تخلفی هم نشده جز تخلف برخی سرداران و مسئولین استان و حتی او معتقد بود که احمدی نژاد تخلف دارد، در ملاقات او با آیت الله هاشمی شاهرودی، ایشان تقصیرات را متوجه احمدی نژاد می دانند!
* توصیه می کنم، گزارش کامل تحقیق و تفحص مجلس از قوه قضاییه که به نسبت سایر پرونده ها بیشترین حجم را به خاک سرخ هرمز اختصاص داده منتشر کنید، این گزارش مربوط به بیت المال است و حق مردم است که بدانند! چرا بعضی سپاهی ها و مسئولین از انتشار گزارش برای مردم هراس دارند؟
* گمان می کنم حق مردم محروم هرمز است که تقاضا کنند گزارش کامل تحقیق و تفحص مجلس منتشر شود، " تا سیه روی شود هر که در او غش باشد" !
من این گزارش را در سایتم گذاشتم و برادران سایت را هک کردند و بک آپ مرا و بک آپ طراح را از خانه هایمان ربودند!
والسلام علی من اتبع الهدی
90/6/22 مهدی خزعلی
*** این جوابیه 90/6/22 برای تابناک ارسال شد و متاسفانه از درج آن خودداری کردند! فلذا ناگزیر در سایت خود منتشر می نمایم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر