سرانجام طرح
گوادلوپ دو
سردار! ... خودتی
با به راه اندازی "جمع کذایی یاران" عنکبوتهای بدنام علی خامنه ای امید زیادی داشتند تا مگسهایی به درشتی سیمرغ به سیخ بکشند. برای این طرح خودشان هم الماسهای زیادی را هزینه کرده بودند. میخواستند با برق الماسهای درشتشان چشم های " صاحبنظران آنچنانی!!" را خیره کنند و عقلشان را بدزدند . البته چشمهای بعضیها از سر بیعقلی خیره شد، اما عقل نداشته را که نمیتوان دزدید!!
سردار پاسدار سیدرضاحسینی - مدحی مرد یک پاسپورته نیست. فرد گذرنامه در جیب است، آن هم چند گذرنامه. با یک گذرنامه عادی از مرز هوایی کشورهای آسیای شرق دور عبور میکند و با جراید جورواجور مصاحبه های آنچنانی راه میندازد تا بعد برای شیره مالی بر سر "آگاهان بیوطن سیاسی کذایی" آنها را خرج کند، و همزمان با چاپ شدن خزعبلات و پرت و پلاهایش در مورد "جمع پراکنده یاران!" در روزنامه های دسته چندم سکسی – خبری! با پاسپورت خدمت و به عنوان عنصر دیپلمات سوار هواپیمای بازگشت شده تا خودش را برای سازمان دادن سرکوب کنندگان مردم در روزهای بعد از بیست و دو خرداد به تهران برساند.
سردار مدحی در طول مدتی که خود را پناهنده سیاسی در خارج از کشور جا میزد ده ها مرتبه در مجلس خبرگان و در بیت رهبری و در دانشگاه های مربوطه به مقامات مافوق خود در تهران گزارش عملیات داده و به جوجه اطلاعاتی ها تازه سر از تخم به در کرده تدریس کرده بود
اما این عامل نفوذی اطلاعاتی که قَدَرترین عنصر انتخاب شده برای نفوذ در اپوزیسیون خارج کشور بود از همان اول عَلَم شدن آن قدر ناشی بازی درآورد و گاف کرد که طشت رسوائیش خیلی زود از طبقه آخر برج بانکوک به زمین افتاد! حاضر بود به همه بدبگوید و به قول معروف پته همه سرکردگان نظام را – البته بنا به عادت با سلام و صلوات!! – به آب بریزد، اما از علی خامنه ای – یعنی امام جنایتکارش – حرفی نزند. میگفت نقطه سیاه و خاکستری که هِچ، حتی نقطه سفید هم در کارنامه خامنه ای دجال نیست. بعد تا میتوانست از رفسنجانی بد میگفت، رفسنجانی لاشه گندیده شده ای بود که هر سگ و سگ توله ای به او ادرار میکرد، حتی پاسدار مدحی. گاف دوم سردار صحته ای بود که جلوی در ورودی دانشگاه تهران در میان جمع "الله کَرَمی ها" به راه انداخت و فیلم و عکسش در بعضی سایتها منتشر شد. سردار مدحی خیلی زود توسط فرشاد امیرابراهیمی شناسایی شد و لو رفت! اما سردار با همان پررویی همیشگی سعی در فرار به جلو کرد تا این که سومین رسوایی به بار آمد و دم خروس از زیر عبای ملا بیرون زد. یعنی همسو و همطراز با خط وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران و فتوای خامنه ای جنایتکار، جناب پاسدار مدحی هم مردم را دعوت کرد که برای چهارشنبه سوری به خیابانها نروند و آتش بازی به راه نیندازند!! اینجا دیگر اوج ناشیگری پاسدار مدحی بود. پاسدار مدحی دروغ زیاد میگفت و خالی بندی زیادی میکرد. به خیال خودش داشت منابع اطلاعاتی خارجی را فریب میداد و برج دیده بانی و مراقبت در میدان حریف برپا میکرد تا نسبت به اپوزیسیون خارج کشور إشراف اطلاعاتی – عملیاتی پیدا کند. اما در همه این موارد رودستهای حسابی خورد و با این که نمیخواست، حسابی تخلیهء اطلاعاتی شد. چون ادعاهایش و دروغهایش زود لو میرفتند. البته در برنامه های تلویزیونی خانه پدری هرشب مثل شهرزاد قضه گو تلفناً قصه حسین کردشبستری را با آب و تاب به سبک معرکه گیرها تعریف میکرد و پایگاه شایعه پراکنی در صدای آمریکا راه انداخته بود. اما حرفهایش نتوانست جذب مشتری کند. اگرچه برق کورکننده الماسهایش در بازکردن درهای زیادی دربرابرش بی اثر نبود، اما دست آخر نتیجه ای به دست نداد
سردار میخواست طرح موسوم به "گوادلوپ دو!!" را به اجرا درآورد. اما زیر اجرای این طرح زائید و ناچار شد مدتی مخفی شود و بعد هم اسرار عملیات شکست خورده اش را به صورت فیلم "الماس فریب" در صداوسیمای ضرغامی- خامنه ای دجال نمایش دهد. رسوایی از این بالاتر نمیشود
مثل تارزان که همیشه یک جیمی و یک چیتا در دوطرفش از شاخه ها آویزان بودند، این جوجه اطلاعاتی پردرنیاورده یعنی احسان سلطانی هم برای سیدرضامدحی حسینی این طرف و آن طرف بچه مرشدبازی درمی آورد و بازار گرمی میکرد. فرقشان این بود که او خودش الماسی در دست نداشت تا بر سر میز قمار آبرو به طرف مقابلش تعارف کند. اما در پررویی دست کمی از مربی کهنه کارش سیدرضا مدحی حسینی نداشت
این احسان سلطانی به واقع عددی نیست که بخواهیم در موردش حرفی بزنیم. حرفها را سیدرضامدحی حسینی و فرخ نگهدار و مهاجرانی زدند و تودهنیهایشان را هم به عنوان جواب از مردم گرفتند
باید به هوشیاری مردم آگاه و شریف کشورمان دست مریزاد گفت که چطور پته این دلقکها را به آب دادند و با پشت پتی اینها را وسط برهوت بدنامی آواره کردند.
این عنکبوتها را چکار به شکار سیمرغ؟ فعلا باید تمرین مگس کشی بکنند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر