۱۳۹۰ تیر ۱, چهارشنبه

آنچه دکترمحمود احمدی نژاد در مجلس فریاد زد

آنچه دکترمحمود احمدی نژاد در مجلس فریاد زد

به مسئولان بگوئید سر از لاکشان بیرون آورند

وببینند که هرچه میگذرد

من و یارانم درچشم مردم محبوبتر میشویم

در جریان رای گیری برای وزیر پیشنهادی ورزش، دکترمحمود احمدی نژاد با حضور در مجلس صحبتهای قابل توجهی ایراد کرد که خلاصه آن به این شرح است

" ... هرچقدر که این مجلس و بالاتر از آن با من و یارانم مقابله کنند، ما نزد مردم محبوب تر می شویم. همین حالا هم بروید نظر سنجی کنید و ببینید مردم در این چند ماه گذشته و با همه هیاهوئی که راه انداختید، بیشتر از گذشته به این دولت و همان افرادی که شما آنها را جن گیر و رمال و منحرف معرفی می کنید ارادت پیدا کرده اند یا نه! بروید به بزرگان هم بگوئید که سر از لاکتان در آورید و بروید به میان مردم و ببینید در باره شما و در باره بقول شما منحرفان دولت چه نظری دارند. همان فردی که شما او را ستون حمله قرار داده اید اگر امروز رای گیری شود، مردم او را رئیس جمهور بعدی انتخاب می کنند. عده ای که دلشان برای این صندلی لک زده، از همین می ترسند! آنها که دنبال شهردار تهران افتاده اند، آدرس را غلط فهمیده اند..."


۱۳۹۰ خرداد ۳۱, سه‌شنبه

سطح و عمق جامعهء هموطنان برونمرز / خالی بندیهای پوشالی برای پوشاندن ناکامیها



سطح و عمق جامعهء هموطنان برونمرز

خالی بندیهای پوشالی برای پوشاندن ناکامیها

دوسال و نیم قبل "سید محمد رضا حسینی مدحی تازه کَند" موسوم به "سردارمدحی" "عضو هیات تحقیق و تفحص از قوه قضائیه " "عضو ستاد تحکیم پایه های نظام" عهده دار انجام یک ماموریت پیچیده و مخفی درخارج از کشور شد. هدف اصلی از این ماموریت ردیابی و تلاش برای معاودت یا حذف سه مامور عالیرتبه ریزشی وزارت اطلاعات بود که هر سه از افسران ارشد معاونت اطلاعات سپاه پاسداران بودند و در سفری به تایلند از مقامات سفارت آمریکا در بانکوک درخواست پناهندگی سیاسی کرده بودند. در همان زمان پرونده سه پاسدار فوق - که دارای اطلاعات ارزشمندی بودند- بصورت فوق العاده برای بررسی و در صورت لزوم به جریان افتادن پرونده پناهندگی و انتقالشان به یک کشور امن در اختیار " کمیته نجات" قرار گرفت. یکی از اعضای "کمیته نجات" به اسم امیرفرشاد ابراهیمی از طرف این کمیته رهسپار بانکوک شد و در جلسات متعددی با حضور مسئولان سرویسهای وابسته به سفارت امریکا و افراد متقاضی پناهندگی مزبور شرکت جست. درهمان اثنا به "اعضای کمیته نجات از سوی سفارت آمریکا گزارش داده شد یک تیم اطلاعاتی – عملیاتی متشکل از ماموران اطلاعاتی ایرانی و پاکستانی وابسته به "سپاه قدس" وارد بانکوک شده و در همان هتل محل اقامت اعضای کمیته نجات و سه افسر اطلاعاتی متقاضی پناهندگی استقرار یافته است. با دخالت پلیس مخفی تایلند اعضای این تیم سپاه قدس همان شب اول ورود به هتل شناسایی و بازداشت شدند و در همان بازجویی اولیه مشخص شد که سرفرمانده این گروه هفت نفره - مجموعا پنج ایرانی و دو پاکستانی - پاسدار محمدرضا مدحی است. در ادامه بازجوییها معلوم شد که پاسدار مدحی دارای دو همسر بنامهای «فریده آغازی» و «بتول میر حسینی» می باشد که درصورت لزوم پوشش عملیات برون مرزی تیم تحت مسئولیت محمدرضامدحی هستند. با لو رفتن این تیم فعالیتهای آنها در بانکوک عقیم ماند و محمدرضامدحی و همراهانش در تاریخ پانزدهم جولای ۲۰۰۸ به ایران مراجعت کردند و در سرکوبهای آزادیخواهان پس از تقلب انتخاباتی بیست و دوخرداد شرکت فعال داشتند. اما ازآنجا که قرار بود مدحی به عنوان هماهنگ کننده فعالیتهای سپاه قدس برای نفوذ در لایه عمیق اپوزیسیون خارج کشور فعالیت کند پس از لو رفتن در تهران، بلافاصله چمدان خودش را بست و برای ماموریت تازه ای در تاریخ ۹ سپتامبر سال ۲۰۱۰ راهی بانکوک شد و از همان زمان به بازکردن شاخکهای حسی ارتباطی خود با طیف وسیع مخالفان سرگرم شد. مدحی در سفری به آلمان خواهان برقراری ارتباط با ابوالحسن بنی صدر شد. سایت انقلاب اسلامی (وابسته به بنی صدر) در این باره مینویسد:

"در سال ۸۸ شخصی که خود را سید رضا حسینی معرفی می کرد، با این ادعا که سرلشگر سپاه پاسداران و از یاران علی فلاحیان می باشد و از ایران گریخته است و اینک در آلمان است و اطلاعاتی بس مهم در اختیار دارد که انتشار آنها یک رشته انفجارها ببار می آورد، با تلفن ارتباط می گیرد. مدت چند هفته، مراجعات تلفنی او ادامه می یابد. هر بار گله می کند که چرا به او اعتماد نمی شود؟ اجازه می خواهد اگر شده، به مدت نیم ساعت با آقای بنی صدر ملاقات کند. لذا دفتر آقای بنی صدر برای آگاهی از ماهیت او و صحت و سقم داشته هایش، خواستار بررسی در باره او شد. او می گفت: چون می داند اطلاعاتش با همه اهمیتی که دارند، جلب توجه نمی کنند و اثر بایسته را ببار نمی آورند، نیاز دارد آقای بنی صدر اطلاعات در اختیار او را ملاحظه و در صورت اطمینان از صحت آنها، او را به مطبوعات، معرفی کند"

بالاخره آقای ابوالحسن بنی صدر با مدحی دیدار میکند. چنان که تارنمای انقلاب اسلامی مینویسد که بنا به دلایلی سرانجام به او، برای مدت کوتاهی ملاقات داده شد

همچنین مدحی به طورعلنی با همکاری انجمنی به اسم "پیروان نظام مشروطه به پادشاهی رضاشاه دوم" در ارتباط با "ایرج مصداقی" و هواداران احیای نظام سلطنتی قرار گرفت و مدعی شد که رهبری کننده جریان گسترده ای از پاسدارهای ریزشی در سازمانی مخفی به اسم "جمع یاران" با هدف براندازی نظام جمهوری اسلامی است و حامل "صدها گیگ" اخبار دقیق از درون نظام است

مدحی در این بخش از فعالیتهایش دو هدف ویژه را تعقیب میکرد

یکی فروپاشی اپوزیسیون خارج ازکشور

برای این منظور او میکوشید که تمام افراد موضعدار برعلیه نظام را به عنوان ماموران مخفی نظام معرفی و بدنام کند و جو ناامنی وبدبینی درخارج کشور حاکم سازد

دوم شناسایی ماموران اطلاعاتی و پاسداران فراری به خارج کشور

برای این منظور با اشخاصی مانند احسان سلطانی به گردآوری اطلاعات از فراریان در حوزه های مختلف سرگرم بود.

تاثیر انکارناپذیر سایت بالاترین به طرح چهره مدحی

بنا به عادت آموزشی این پاسدار خالی بند یعنی محمدرضامدحی در تارنمای "عبور از بایکوت" گنده گوییهای زیادی میکرد، اما عجیب آن بود که خالی بندیهایش در مدت کوتاه در سطح وسیعی انتشار می یافت چرا که (شاید براثر امدادهای غیبی، یا تاثیر اجنه و یا دخالت جادوگران) "سایت بالاترین" به سرعت عجیب یک آی دی اختصاصی در اختیار تارنمای مدحی قرار داده و علاوه بر آن اقدام به پخش آگهی و تبلیغ تارنمای "عبورازبایکوت" میکرد و همزمان به شیوه ای کاملا غیردمکراتیک و به بهانه "نقض حریم خصوصی" به مسدود کردن راه بر همه تارنماهایی مینمود که قصد افشاگری چهره واقعی مدحی را داشتند

این امر لازم میآورد تا بپذیریم که مدحی به طور تصادفی در عرصه رسانه ای –خبری ایرانیان خارج از کشور مطرح نشد، با برنامه ریزی بسیار دقیق و هدایت شده ای این امر تحقق یافت.

شهرام همایون میگوید علیرضا نوریزاده در یک تماس تلفنی از او خواست که دربرنامه تلویزیونی خودش از سردار مدحی برای سخنرانی دعوت کند. نظر به موقعیت نوریزاده در فضای خبررسانی ایرانیان خارج کشور، در مدت زمان کمی بسیاری از رادیوها و تلویزیونها و سایتهای اپوزیسیون درهای استودیوهای خودرا برروی مدحی گشودند به طوری که ردپای اورا برای مدتها میتوان در رادیو زمانه، صدای آمریکا،رادیو کوچه ،رادیو فردا، سایت خودنویس و برنامه های یوتیوبی وابسته به نشریات معتبر مانند "گاردین" و آژانسهای خبری مهمی مانند سی ان ان، بی بی سی ... مشاهده کرد

نقش بسیار تعیین کننده علیرضا نوریزاده در پروژه طرح رسانه ای مدحی در اپوزیسیون

مدحی از مدتی قبل از طریق رابطینی در آلمان به علیرضانوریزاده وصل شده بود و دریک گفت و شنود تلفنی کدهایی را دراختیار او گذاشته بود که که وانمود میکرد که به مدت بیش از یازده سال منبع داخل کشوری خبری علیرضا نوریزاده بوده و زیر نام مستعار "محقق" به او خبررسانی میکرده است. علیرضا نوریزاده بسیار مشتاق دیدار و ملاقات حضوری با او شد و قرارشد بعد از مراجعت مدحی به بانکوک و انجام معالجات بیمارستانی نوریزاده به دیدار او برود. این دیدار انجام شد و علیرضانوریزاده بعداز مشاهده عکسهای مختلف مدحی با عالیترین مقامات دولتی و کارتهای خدمتی او در رده های بالای دولتی نسبت به صحت ادعاهای او هرگونه تردیدی را کنارگذاشت و بااو دست دوستی دراز کرد. بعد هم او را در برنامه "پنجره ای به خانه پدری" برروی صدای آمریکا یعنی یکی از پربیننده ترین برنامه های تلویزیونی خارج کشوری برد و آنتن در اختیارش گذاشت و به یقین اظهار داشت که این فرد یعنی مدحی همان "محقق" است که سالها به اپوزیسیون اطلاعرسانی میکرده! البته چنان که اشاره شد نوریزاده به این میزان اکتفا نکرد بلکه از دوستان خودش در کلیه محافل رسانه ای درخواست کرد که به مدحی هرچه بیشتر فضای صحبت کردن و طرح شدن بدهند و آنها هم همین کاررا کردند. علاوه براین مبادرت به معرفی مدحی به مقامات مهمی از کشورهای دیگر نموده و تسهیلات مسافرتی از قبیل ویزا و غیره را برای سفر او به کشورهای مختلف و ملاقات با مقامات ذی نفوذ سیاسی در سایر کشورها (بخصوص عربستان سعودی به عنوان سرپل ارتباطات بین المللی) فراهم کرد و دیپلماتهای کشورهای دیگر به علت سابقه آشنایی که با علیرضانوریزاده داشتند حاضر به قبول دیادر با مدحی شدند.

امیرفرشاد ابراهیمی در این رابطه مینویسد:

" من بسیار شگفت زده شدم ، اول یک ایمیل به دکتر (نوریزاده) فرستادم و گفتم این فرد بی شک نفوذی است و همین الان هم کلیه اعمالش از سوی دادستانی و سازمانهای امنیتی چند کشور اروپایی و همچنین آمریکا دارد دنبال می شود. متاسفانه (آقای نوریزاده) توجهی ننمودند. چند روز بعدش مجددا با وی تماس گرفتم و بیش از یک ساعت با ایشان صحبت کردم و حتی بسیاری از موارد ناگفته و محرمانه را هم با ایشان در میان گذاشتم و عنوان کردم اگر ذره ای هم شک دارد میتواند از این افراد و ادارات خارجی سئوال کند و تحقیق کند که نامبرده در بانکوک چه کرده ؟ متاسفانه بعد از این تماس تلفنی بود که دکتر نوری زاده دیگر هیچ تماسی با بنده نگرفت و ارتباط ما قطع شد ."

بنا به نوشته تارنمای انقلاب اسلامی مدحی به آلمان و فرانسه برای ملاقات با چهره هایی از اپوزیسیون (منجمله ابوالحسن بنی صدر) سفرکرده و با آنها دیدار و گفتگو داشته . امیرفرشاد ابراهیمی از سفرهای مدحی به بانکوک و دوبی و چه بسا پراگ (مرکز رادیواروپای آزاد و رادیوفردا) سخن میگوید. علیرضا نوریزاده میپذیرد که به سبب دخالت او مدحی حداقل یک سفر یک هفته ای به عربستان سعودی (با پوشش عوامفریبانه انجام حج عمره!) داشته است. خود مدحی مدعی است که وی با دخالت سعودالفیصل در اثنای سفر به عربستان به امریکا فرستاده شده وبا وزیرخارجه امریکا هیلاری کلینتون دیدار و گفتگو کرده است. امری که هیچ قرینه ای جز خالی بندیهای دستگاه دروغ پراکنی پشم و شیشه ملاها موید آن نیست.

بهرحال با محکم شدن جای پای مدحی در سطح رسانه ای، فاز دوم عملیات مدحی آغاز شد. تشکیل دولت در تبعید!! مدحی مدعی بود که یک سازمان مخفی در ایران تاسیس کرده که بیش از بیست هزار پاسدار ارزشی-ریزشی درآن عضویت دارند و هرلحظه که یک آلترناتیو سیاسی اعلام موجودیت کند آماده حضور فعال درصحنه برای تغییر و برچیدن نظام جمهوری اسلامی اند. این طرح دامی بود برای به بندکشیدن اپوزیسیون خارج کشور. مدحی در نشستی خبری در پاریس به پرگویی و خالی بندی عجیبی روی اورد. نشستی که در ان علیرضانوریزاده و مخملباف و مهرداد خوانساری و امیرحسین جهانشاهی و اعضای ارشد جریان موسوم به موج سبز شرکت داشتند.

امیرفرشاد ابراهیمی در این باره مینویسد:

"جالب اینجاست که من به تک تک این افراد از راههای مختلف پیغام از طریق دوستان مشترک ویا تماس تلفنی، ایمیل و... داده ونه تنها دلایل خود را برای نفوذی بودن ایشان بیان داشتم بلکه منابع رسمی ای را نیز به ایشان معرفی میکردم که خود بروند و تحقیق نمایند که ظاهرا رغبتی به آنها نداشتند !"

نافرجامی پروژه دستگاه جاسوسی نظام ولایت فقیه

فردی که به عنوان محمدرضا مدحی در خارج کشور رسانه ای شد و پیش از آن بیشتر به نام سید رضا حسینی اشتهار داشت ، نماینده و رئیس دفتر "آیت الله ارومیان" بود. او قبل از ماموریت خارج کشوری اش، در خرید و فروش زمین – اختلاس – باجگیری – داشتن زندان مخفی – مصادره اموال به نام خود و دوستان – داشتن گروه چماقدار مسلح و... بطور کلی فساد گسترده و سوء استفاد ه از منصب و مقام و قدرت معروف بود. جالب این که این چنین شخصی که بحق از سردسته های اراذل تحت استخدام نظام ولایت فقیه است توسط دستگاه های جاسوسی نظام برای ایجاد بحران سطحی در لایه خارجی اپوزیسیون خارچ کشور انتخاب شد!

اسلحه اصلی او "چاخانیسم" و "خالی بندی" بود و از هیچ چیزی به اندازه تست شدن با دستگاه های دروغ سنج وحشت نداشت!! چون فوری خلع سلاح میشد و بند را به آب میداد! قدر مسّلم این که در ایامی که مدحی از پایگاه خود در بانکوک به گسترش تماسهای خود مشغول بود تلاشهایی برای ایجاد ارتباط با سفارت آمریکا در تایلند به انجام رساند. اما در عین حال دربرابر درخواست مقامات سفارت امریکا که کوشیدند اورا با دستگاه های دروغ سنج مورد راستی آزمایی قرار دهند طفره رفت و این پیشنهادرا نپذیرفت. این فرار مدحی از تست شدن با دروغ سنج سفارت آمریکا نشان میدهد که او یک فرد "چاخان" و متخصص در"خالی بندی" بوده، نه یک مامور ورزیده اطلاعاتی. دایره ماموریت او نیز فقط ایجاد بحران در سطح مخالفان خارج کشوری و نه نفوذ به عمق لایه های استوار اپوزیسیون بوده است

به بیان دیگر طراحان "مرکز برنامه ریزی جاسوسی ولایت فقیه برای فضای خارج از کشوری" از اول میدانستند که امکان نفوذ به قلب و عمق اپوزیسیون خارج کشور (همان نیرویی که بارها از طرف مقامات بلندپایه نظام ولایت فقیه به "نیروی مرموز" یادشده) برای انها میسر نیست. بهمین دلیل هم سعی در ایجاد بحران در سطح اقشار خارجی لایه های بیرونی اپوزیسیون برون مرزی نموده بودند و برای این امر هم شخصی دروغگو و پشت هم انداز و شارلاتانی در قد وقواره مدحی را کافی دانسته بودند!

علیرضانوریزاده – که خود را عقل کل میداند - هشدارهای دلسوزان را درمورد منویات واقعی این مهره بدنام وزارت اطلاعات جدی نگرفت تا این که خود "محقق" – یعنی منبع واقعی اطلاعاتی نوریزاده در داخل کشور – با علیرضا نوریزاده تماس گرفت و به او اظهار داشت که مدحی یک شیاد و مامور نفوذی است و اسنادش همه تاریخ مصرف گذشته و بی اعتبار وغالبا قلابی و فتوشاپی است، و نباید به او اطمینان کرد. از این لحظه به بعد نوریزاده دریافت که به سختی بازی خورده و لایه های سطحی اپوزیسیون هم به دنبال او و در پی اعتماد به او بازی خورده اند و صدای آمریکا بواسطه خوش باوری او تبدیل به صدای جاسوسخانه نظام ولایت فقیه شده است. از این لحظه به بعد علیرضا نوریزاده درهای ارتباط را با مدحی نیمه بسته کرد اما درعین حال در برابر مردم و مخاطبانش حقایق را نیز افشا نشده باقی گذاشت زیرا از آبروریزی بزرگ برای خودش واهمه داشت.

از سوی دیگر دستگاه های جاسوسی جمهوری اسلامی نیز که متوجه لورفتن ماهیت واقعی عامل نفوذی خودشان شده بودند با عجله او را به کشور معاودت دادند و با همکاری با "صدا و سیمای عزت الله ضرغامی وشرکاء" آن شوی مسخره را برای پوشش ناکامیهای خودشان در "پایگاه پشم و شیشیه " نظام ولایت فقیه براه انداختند

۱۳۹۰ خرداد ۲۱, شنبه

سرانجام طرح گوادلوپ دو

سرانجام طرح

گوادلوپ دو

سردار! ... خودتی

با به راه اندازی "جمع کذایی یاران" عنکبوتهای بدنام علی خامنه ای امید زیادی داشتند تا مگسهایی به درشتی سیمرغ  به سیخ بکشند. برای این طرح خودشان هم  الماسهای زیادی را هزینه کرده بودند. میخواستند با برق الماسهای درشتشان چشم های " صاحبنظران آنچنانی!!" را خیره کنند و عقلشان را بدزدند . البته چشمهای بعضیها از سر بیعقلی خیره شد، اما عقل نداشته را که نمیتوان دزدید!!

سردار پاسدار سیدرضاحسینی - مدحی مرد یک پاسپورته نیست. فرد گذرنامه در جیب است، آن هم  چند گذرنامه. با یک گذرنامه عادی از مرز هوایی کشورهای آسیای شرق دور عبور میکند و با جراید جورواجور مصاحبه های آنچنانی راه میندازد تا بعد برای شیره مالی بر سر "آگاهان بیوطن سیاسی کذایی" آنها را خرج کند، و همزمان با چاپ شدن خزعبلات و پرت و پلاهایش در مورد "جمع پراکنده یاران!" در روزنامه های دسته چندم سکسی – خبری! با پاسپورت خدمت و به عنوان عنصر دیپلمات سوار هواپیمای بازگشت شده تا خودش را برای سازمان دادن سرکوب کنندگان مردم در روزهای بعد از بیست و دو خرداد به تهران برساند.

سردار مدحی در طول مدتی که خود را پناهنده سیاسی در خارج از کشور جا میزد ده ها مرتبه در مجلس خبرگان و در بیت رهبری و در دانشگاه های مربوطه به مقامات مافوق خود در تهران گزارش عملیات داده و به جوجه اطلاعاتی ها تازه سر از تخم به در کرده تدریس کرده بود

اما این عامل نفوذی اطلاعاتی که قَدَرترین عنصر انتخاب شده برای نفوذ در اپوزیسیون خارج کشور بود از همان اول عَلَم شدن آن قدر ناشی بازی درآورد و گاف کرد که طشت رسوائیش خیلی زود از طبقه آخر برج بانکوک به زمین افتاد! حاضر بود به همه بدبگوید و به قول معروف پته همه سرکردگان نظام را – البته بنا به عادت با سلام و صلوات!! – به آب بریزد، اما از علی خامنه ای – یعنی امام جنایتکارش – حرفی نزند. میگفت نقطه سیاه و خاکستری که هِچ، حتی نقطه سفید هم در کارنامه خامنه ای دجال نیست. بعد تا میتوانست از رفسنجانی بد میگفت، رفسنجانی لاشه گندیده شده ای بود که هر سگ و سگ توله ای به او ادرار میکرد، حتی پاسدار مدحی. گاف دوم سردار صحته ای بود که جلوی در ورودی دانشگاه تهران در میان جمع "الله کَرَمی ها" به راه انداخت و فیلم و عکسش در بعضی سایتها منتشر شد. سردار مدحی خیلی زود توسط فرشاد امیرابراهیمی شناسایی شد و لو رفت! اما سردار با همان پررویی همیشگی سعی در فرار به جلو کرد تا این که سومین رسوایی به بار آمد و دم خروس از زیر عبای ملا بیرون زد. یعنی همسو و همطراز با خط وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران و فتوای خامنه ای جنایتکار، جناب پاسدار مدحی هم مردم را دعوت کرد که برای چهارشنبه سوری به خیابانها نروند و آتش بازی به راه نیندازند!! اینجا دیگر اوج ناشیگری پاسدار مدحی بود. پاسدار مدحی دروغ زیاد میگفت و خالی بندی زیادی میکرد. به خیال خودش داشت منابع اطلاعاتی خارجی را فریب میداد و برج دیده بانی و مراقبت در میدان حریف برپا میکرد تا نسبت به اپوزیسیون خارج کشور إشراف اطلاعاتی – عملیاتی پیدا کند. اما در همه این موارد رودستهای حسابی خورد و با این که نمیخواست، حسابی تخلیهء اطلاعاتی شد. چون ادعاهایش و دروغهایش زود لو میرفتند. البته در برنامه های تلویزیونی خانه پدری هرشب مثل شهرزاد قضه گو تلفناً قصه حسین کردشبستری را با آب و تاب به سبک معرکه گیرها تعریف میکرد و پایگاه شایعه پراکنی در صدای آمریکا راه انداخته بود. اما حرفهایش نتوانست جذب مشتری کند. اگرچه برق کورکننده الماسهایش در بازکردن درهای زیادی دربرابرش بی اثر نبود، اما دست آخر  نتیجه ای به دست نداد

سردار میخواست طرح موسوم به "گوادلوپ دو!!" را به اجرا درآورد. اما زیر اجرای این طرح زائید و ناچار شد مدتی مخفی شود و بعد هم اسرار عملیات شکست خورده اش را به صورت فیلم "الماس فریب" در صداوسیمای ضرغامی- خامنه ای دجال نمایش دهد. رسوایی از این بالاتر نمیشود

مثل تارزان که همیشه یک جیمی و یک چیتا در دوطرفش از شاخه ها آویزان بودند، این جوجه اطلاعاتی پردرنیاورده یعنی احسان سلطانی هم برای سیدرضامدحی حسینی این طرف و آن طرف بچه مرشدبازی درمی آورد و بازار گرمی میکرد. فرقشان این بود که او خودش الماسی در دست نداشت تا بر سر میز قمار آبرو به طرف مقابلش تعارف کند. اما در پررویی دست کمی از مربی کهنه کارش سیدرضا مدحی حسینی نداشت

این احسان سلطانی به واقع عددی نیست که بخواهیم در موردش حرفی بزنیم. حرفها را سیدرضامدحی حسینی و فرخ نگهدار و مهاجرانی  زدند و تودهنیهایشان را هم به عنوان جواب از مردم گرفتند

باید به هوشیاری مردم آگاه و شریف کشورمان دست مریزاد گفت که چطور پته این دلقکها را به آب دادند و با پشت پتی اینها را وسط برهوت بدنامی آواره کردند.

این عنکبوتها را چکار به شکار سیمرغ؟ فعلا باید تمرین مگس کشی بکنند

 

 

۱۳۹۰ خرداد ۱۶, دوشنبه

نظام پوشالی شما هم ضد اسلامی است، هم ضد ایرانی

نظام پوشالی شما

هم ضد اسلامی است، هم ضد ایرانی

آقای گیوه چی یزدی، این پیام را به بالادستیهای خودتان برسانید

کسی باور نمیکند شما مسلمان باشید

کسی قبول نمیکند شما ایرانی باشید

هیچ ایرانی مسلمانی حاضر نمیشود از روی پرچم ملی ایران نقش "شیروشمشیر و خورشید" را حذف کند و نماد "هندوهای گاوپرست" را بجای آن بگذارد. شما و رئیستان "همه از هِند اومدین، با ماشین بنِد اومدین! انقده بودین، این قده شدین" مشتی نامسلمان دزد قداره بند

پس اول مسلمانی خودتان را ثابت کنید بعد دنبال پستان به تنور چسباندن برای اسلام باشید

درود بر جمهوری ایرانی، سلام بر مشائی