شیطان پرستان در کنش برعلیه دلاورمردان بروجردی
ابَرجنایتکار قرن علاء الدین بروجردی
یکبار دیگر این شیطان پرست رذل پا در میدان بروجرد گذاشت و با همکاری با همدستش محمدکوثری عرصه را بر بروجردیان قهرمان تنگ کرد، ننگ براو و بر ناتوانیهایی اودارودسته علی کشوری عدالت سوز که در جریان خراب
کردن خانه های صوفیه بروجردی با حکم قضائی برای دوماه و ده روز ممنوع از حضور در بروجرد شده بود، و حالا نظریه پرداز رجانیوز شده ، حرفه ای جز چاپیدن مستضعفان و چاپلوسی مستکبران ندارد ، اما چون بچه پررو است دم از عدالتخواهی میزند، اما عدالت طلبان بروجردی را تحمل نمیکند و با همدستانش دستور توقیف و تعطیل خبرگزاریهای آنها و تعطیل سایتها و نشریاتشان را میدهد
علاء الدین بروجردی مثل دن کیشوت است که بر الاغی مفنگی سواری شده که همان علی کشوری است و با نوکرش یعنی محمد کوثری نیزه شکسته اش را برای جنگ با آسیاب به هوا بلند میکند. این تابلوی خیالی به واقعیت نزدیکتر است تا کاریکاتور علاء الدین بروجردی جنایتکار در هیأت جومونگ. اما او حتی شجاعت و صبر شنیدن یک شوخی از زبان همشهریهایش را هم ندارد
اخبار مربوط به تعطیلی خبررسانی آفتاب بروجرد ئ عکس العملهای مربوط به ان را در زیر ببینید
طلاب حوزه علمیه قم - پیروان اسلام ناب محمدی
آفتاب لرستان: امید مهرگان- بعد از جدایی سلسله از دلفان، بروجرد هم مهریه اش را به اجرا گذاشته است. به گزارش اقدس خانم، این روزها دوباره بحث جدایی بروجرد از لرستان تب و تاب تازه ای پیدا کرده و گویا این شهر تصمیم خودش را برای جدایی گرفته و حتی پادرمیانی ریش سفیدها هم دیگر آنها را منصرف نمی کند. کارشناسان طناز آفتاب لرستان در نشستی ویژه و غیر علنی بررسی این طرح را با 30 فوریت آغاز کردند و در جهت ریشه یابی این تصمیم و دلایل وجودی آن به نتایج جالبی رسیدند که از نظر می گذرد:
از آنجا که این بحث همیشه به صورت مقطعی مورد توجه مسئولان و مردم این شهر قرار می گیرد بر آن شدیم تا علت الوجود آن را کشف کنیم. به همین منظور طی یک کار پژوهشی، تمام ویژگی های این مقاطع خاص را که طی آنها این شعارها مطرح می شود، دسته بندی کردیم تا تفاوت را با زمانهای دیگر دریابیم و جالب است بدانید خیلی زود این تفاوتها آشکار شدند و همه چیز مثل روزِ روشن معلوم شد و بلافاصله برای جلوگیری از بروز دوباره ی آن، برنامه ای به تصویب رسید که به موقع خودش به آن خواهیم پرداخت.
شاید باورتان نشود اگر بگوییم تنها تفاوت بین زمانهای مدعی بودن بروجردی ها برای جدایی و زمانهایی که انگار این مسئله فراموش شان شده، در این است که در آن برهه ها تلویزیون فیلم های خاصی پخش می کند که آنها را به شدت تحت تاثیر قرار می دهد. آخرین سریالی که آنها را غیرتی کرده «سریال افسانه ی جومونگ» است که هنوز مدت زمان زیادی از پخش آن نگذشته است. جالب است بدانید اگر «جومونگ» و دار و دسته اش تصمیم گرفته بودند «امپراطوری یکپارچه ی گوگوریو» را تشکیل دهند بروجردی ها مسیر را اشتباه می روند و ساز جدایی کوک کرده اند. درست مثل «فرمانداری زوانتو» که البته همه دیدیم آخر و عاقبتش چی شد!
بگذریم از اینکه این عزیزان یادشان رفته که این ماجرا همه اش افسانه است و تازه گیریم که اینطور نباشد، باید پرسید: شما جومونگ تان کجا بود که با او هر جا دلتان می خواهد بتازید و فتح اش کنید؟!
البته از قول گزارشات تایید نشده ای که خبرگزاری اقدس خانم منتشر نموده اینبار همه چیز جدی است و آنها عزم شان را جزم کرده اند که قال قضیه را بکنند! بر اساس این گزارش، از سوی «کمیته ی آزادی بروجرد»، بروجردی ها مکلف شده اند که برای تقویت روحیه ی جنگندگی شان روزانه هر کدام 10 ساعت جومونگ ببینند و برای اینکه تکراری بودن این فیلم اراده ی آنها را در راهی که در پیش گرفته اند متزلزل نکند، آن را با لهجه ی خودشان دوبله ی مجدد کرده اند و نام «جومونگ» در این دوبله به «اَدُل» تبدیل شده است! این گزارش حاکی است تلاش زیادی صورت گرفته تا شخصی که به جای جومونگ(ببخشید، اَدُل) صحبت می کند اقتدار کلامی داشته باشد اما در نهایت هیچ کس شهامت حرف زدن به جای او را نداشت و چون گزینه ی مناسبی پیدا نشد برای متقاعد کردن کسی به انجام این مسئولیتِ خطیر، نام جومونگ را به «اَدُل» تغییر داده اند! که جالب است بدانید بر اساس دیالوگ آنچه پیش می رود با فیلم اصلی متفاوت است و گویا در فیلم جدید(!) «اَدُل» از تصمیم خود مبنی بر تشکیل «چوسان قدیم» با این دیالوگ که: «یی هَمَه بدبختی وِرَشیمونه؟!» کوتاه می آید و همه چیز به خیر و خوشی برای همه به پایان می رسد. عجیب تر اینکه در ادامه ی این سریال، «لیلا» به یکی از خواستگارهایش جواب مثبت می دهد و در «شمس العماره» جشن مفصلی برگزار می شود!
همچنین از شواهد چنین برمی آید که دعوت «جومونگ» به ایران کار بروجردی ها بوده تا با راضی کردن او به حمله به مرکز استان به اهدافشان برسند اما ایشان بلافاصله پس از بررسی شرایط نه تنها جواب رد می دهد، بلکه به صورتی دستپاچه و غیرمنتظره ایران را به قصد کشور خودش ترک می کند. البته بروجردی ها استفاده ی خودشان را کرده اند و جمع کثیری از آنها برای روحیه گرفتن، با جومونگ عکسِ تَکی گرفته اند و هر وقت دست و پایشان می لرزد به آن عکس ها نگاه می کنند اما باز توی دلشان می گویند: «کاش نِمِ رفت!»
بر اساس بررسی صورت گرفته مشخص گردید که در یک دوره ی دیگر نیز که این ادعاها مطرح شده اند، سریال «جنگجویان کوهستان» یا همان «لینچان» در حال پخش بوده که به سرنوشتی مشابه «افسانه جومونگ» دچار می شود!
راویان نه چندان معتبر شیرین سخن چنین حکایت کرده اند که از مدتها قبل بروجردی ها با سرمایه گذاری های کلان در پی استقلال بوده اند و حتی یکبار در کمال ناباوری تا نزدیکی خرم آباد هم لشگرکشی می کنند. آنها شبانه راه می افتند و نزدیکی های صبح به دروازه ی شهر(چغلوندی) می رسند. فرمانده ی آنها دستور می دهد همه به استراحت بپردازند تا صبح علی الطلوع با همه ی قوا شهر را به تصرف خویش درآورند. آنها به صورت ردیف قطاری دراز می کشند تا استراحت کنند. سربازی که نزدیکترین فرد به دروازه بوده پیش از خواب با خودش می گوید اگر اهالی شهر از محاصره باخبر شوند و حمله کنند، اولین نفر جان من به خطر می افتد. به همین خاطر آرام از جایش بلند می شود و به سوی دیگرِ صف می رود. سرباز کناری وقتی متوجه او می شود همه چیز را می فهمد و او هم همین فکر را می کند و آرام به سوی دیگرِ صف می رود... خلاصه همین طور این اتفاق تکرار می شود و آنها ساعتی بعد متوجه می شوند که به دروازه ی شهر خودشان رسیده اند!
از جمله برنامه هایی که مرکز استان برای جلوگیری از چنین تفکرات و "شیرشدن هایی" از تصویب گذراند این بود که از این به بعد تنها سریالهای ایرانی خانوادگی مثل «شمس العماره» و «دلنوازان» برای بروجردی ها پخش شود!
اگر همچنان به توهمات خودشان در این باره اجازه ی ظهور و شکل گیری دادند، فیلمهای سینمایی نظیر «اخراجی ها» و «جیب برها به بهشت نمی روند» برایشان پخش شود. و اگر مسئله با این فیلم ها هم حل نشد، کارتون هایی مثل: «پلنگ صورتی» «فوتبالیست ها» و «تام و جری»
نویسنده: آفتاب لرستان ׀ تاریخ: شنبه بیست و سوم آبان 1388 ׀ موضوع: ׀ 30 نظر
بروجردی ها» با «جومونگ» برای تصرف خرم آباد به توافق نرسیدند - 30 نظر
نویسنده: اسپمر
شنبه 23 آبان1388 ساعت: 12:55
سلام دوست عزيز
حيف نيست وبلاگ تون بازديدش کم باشه ؟!!
ميدوني اسپمر بلاگفا چيه ؟
يه نرم افزار که باهاش ميتوني به کلي وبلاگ بدون اينکه نياز داشته باشي بهشون سر بزني نظر ارسال کني ....
ميتوني تبليغ چيزي رو بکني يا هر چيز ديگه...
مستقيما توي تعداد بازديدت تاثير داره و يه جورايي معجره ميکنه ...
براي خواندن مطالب بيشتر در موردش به وبلاگ ما بيا و اگه بازم سوالي بود يا واسه خريد به اين آي دي پي ام بده :
sell.spamer
اول هم تحويل بگير امتحان کن بعدش پول و پرداخت کن
نویسنده: x
دوشنبه 25 آبان1388 ساعت: 0:38
kose nanat madar jende vorujerdia mamaneto kardan be toche khar kosde kiram to kose nanat
نویسنده: دلدار
دوشنبه 25 آبان1388 ساعت: 9:6
متشکریم
نویسنده: سید
دوشنبه 25 آبان1388 ساعت: 13:19
میگویند شما به مدیر ارشاد وصلید و ایشان به استاندار محترم. عنقریب است ختنه شوید
نویسنده: محمد
چهارشنبه 27 آبان1388 ساعت: 17:19
با سلام به شما دوست عزيز
شما هم مي تونيد در مسابقه وبلاگم شرکت کنيد و وبلاگتو هم معرفي کني
به اميد ديدار
نویسنده: حجتی
پنجشنبه 28 آبان1388 ساعت: 19:46
این نشونه ضعف شماست که این جور مطالبو مینویسید.چون میدونید با جداشدن بروجرد لرستان دیگه چیزی جز یه استان مرده نیست و این جور توهین ها جز ضعف و احساس خطر چیز دیگه ای نیست . بهتره بجای این حرفای بی محتوی بفکر اندیشه و تفکر فاسد و دور از عقلانیت خودتون باشین این جور بحثها در فکر کوچیکتون جاش نمیشه.
نویسنده: سینا
جمعه 29 آبان1388 ساعت: 12:2
دمتون گرم خیلی جالب بود مخصوصا جمله آخر (چغندر)
واقعا خیلی از بروجردیا نه همشون توهم دارن اونم از نوع حادش
نویسنده: سپهر
جمعه 29 آبان1388 ساعت: 22:56
هر انچه که از دل براید لاجرم بردل نشیند
اقای بروجردی یکی از افرادی است که مایل به جدایی و افتراق در لرستان هستند .قبلا گفته ام ایشان میخواهند دیوار حایل در فلسطین را هم در لرستان احداث نمایند !!
نویسنده: حجتی
شنبه 30 آبان1388 ساعت: 13:12
نمیدونم چیشده که شما از این چغندر میترسین اگه بروجرد برای شما ارزشی نداره چرا دو دستی چسبیدین بش میترسین این ذره اعتبار تونم که از بروجرده از دست بدین و شما رو به صورت وحشی و دزد ببینن
نویسنده: آرمین
شنبه 30 آبان1388 ساعت: 15:2
حجتی شما که اعتبارتون به شیره است شیره ایی ما اگه میگیم جدا نشید دلمون میسوزه میخوایم مواضبتون باشیم وگرنه بروجرد اگه اعتبار داشت تهرانیا اینقد لهجهتونو مسخره نمیکردن تو فیلما یا اگه عرضه داشتید دختراتونو به عربا نمیدادید 500هزار تومن
نویسنده: حجتی
شنبه 30 آبان1388 ساعت: 18:26
عزیزم شما که اعتبارتون با چماقو گرزه و غارت گری شما نمیخواد مراقب ما باشین تازه این لهجه ما چون شیرین و فصیحه و همه اونو درک میکنن جا افتاده ولی لحجه شما رو هم نه خودتون میفهمین و نه کسه دیگه تازه فارسی حرف زدنتونم که خیلی مزخرفه هرکسی که با شما حرف بزنه زود پشیمون میشه اعتبار ما پیشینمون و اندیشمندامونه ولی شما اعتبار گرز و چماقین برای همین کسی شما رو آدم محسوب نمیکنه.همتون دنبال ضربه زدن به دوستاتونه یه قلعه دارین که اونم بیخوده عالم آنچنانی ندارین.تازه اگه بروجرد اعتباری نداشت شما خودتونو نمیکشتین که برای دانشگاش بیاین اینجا و اینجارو فاسد کنید.جدایی ما به نفع هممونه هم شما و هم ما چون از نا حقی شما راحت میشیم هرچند از پشت خنجر زدن کار همیشگیتونه.شما که خیلیاتون خدا و پیغمبر نمیشناسین حرف زیادی براتون مشکل آفرین میشه
نویسنده: سپندارمذ
شنبه 30 آبان1388 ساعت: 20:49
لرستان پاره ای از شهر هاست که به زور در یک تکه نقشه جاشده اند همانا که کرم از مغز درخت است وگرنه چرا همه استان با خرم آباد مشکل دارند و آرزوی پیوستن به استان های همجوار را دارند؟
نویسنده: nobody
شنبه 30 آبان1388 ساعت: 23:35
آرمين جون داداش بروجرديا شيره استفاده ميكنن كمرشون سفت بشه! حجتي باهات موافقم آقا ما نميخوايم واسمون دلسوزي كنيد بزاريد ما جدا بشيم كه رفتيم يه جايي تا گفتيم بروجردي بهمون نگن "لري"؟ از لرستان اومدي؟ من نميگم لر بودن بده اما رفتار 2 تا مثل همين بچه هاي خرم آباد تو دانشگاه بروجرد همه چيزو زير سوال ميبره !
نویسنده: آرمین
یکشنبه 1 آذر1388 ساعت: 11:8
اولا نگفتید چرا دختراتونو میدید به عربا 500هزارتومن؟؟؟؟
دوما اون دانشگاه مزخرفتونو اگه ما نیام که تعطیل میشه ما هم واسه درس میام هم یه چیز دیگه کمرمونم حسابی سفته
درضمن الان هرکی از هر ده کوره ای(کوهدشت و نور ابادو...) میره تهران میگه از خرم اباد اومدم تا بهش نگن دهاتی
گفتی قدمت خندیدم یه مسجد دارید که قدمتش 200سالم نیست ما آثار باستانیامون زیره 2000سال قدمت ندارن
بروجرد یه دهات بزرگ در 95کیلومتری خرم آباد
نویسنده: دنیا
یکشنبه 1 آذر1388 ساعت: 13:11
براتون متاسفم. تا میتونید از این مطالب بنویسید خودتونو خالی کنین عقده هاتونو بریزین بیرون. عقده ی اینو دارین که صدسال دیگه که کمه هزارسال دیگه هم به فرهنگ بروجرد و بروجردی هم نمیرسین بدبختا. خودتون هم عین آثار باستانیتون در حال انقراضین. بدبختا نه شهور دارین نه فرهنگ. رضا خان شهر شما رو مرکز استان کرد تا هروقت خواستین ضر بزنین خیلی راحت سرکوبتون کنه. براتون متاسفم ملت بی فرهنگ
نویسنده: یک ایرانی
یکشنبه 1 آذر1388 ساعت: 13:54
عزیزان اگر اعتراضی دارید و یا مطلبی را نمی پسندید سعی نمایید هم شآن با فرهنگ خود عمل نمایید بهتر است نظرات خود را منطقی و فرهنگی بیان نمایید تا هم مورد استفاده دیگران قرار گیرد و هم مشخص شود چقدر خوانندگان با مطلب چاپ شده موافق هستند و اکنون که یک نویسنده ! ! ! پیدا شده مطالبی که به جز توهین و اهانت به هم وطن خودش را که تاکنون در محاوره مردم عوام رد و بدل می شد بسیار اهانت آمیز و از تریبون یک ابزار فرهنگی که می تواند برای رشد و ارتقا’ و تعالی فرهنگی در جامعه استفاده شود - برای ایجاد تفرقه و برهم زدن نظم و اتحاد بین مردم دو شهر استفاده گردد . جای بسی تاسف است بالاخص که توهین به شخصیتی همچون آقای بروجردی نماینده مردم منطقه ای از ایران عزیز که مشخص نیست با چه هدف و منظوری این کار صورت گرفته است ! ! ؟ ! ؟
نویسنده: یک بروجردی
یکشنبه 1 آذر1388 ساعت: 14:30
فقط می توانم بگویم بسیار متاسفم ازاین فهیم بودن مردم بروجرد و تحمل تبعیض از سوی استان در طول سالهای متمادی و گستاخی و بی حرمتی از سوی شما - همه ما یک ایرانی هستیم . و تاسف بخاطرحامد احمدی که دانسته و هوشیارانه به لاین اختلاف جزیی و کوچک اینگونه گسترده و علنی و مغرضانه دامن می زند
نویسنده: koramabadi
دوشنبه 2 آذر1388 ساعت: 2:26
آقای عزیز
از توقیف این نشریه و هر نشریه ای دیگر متاسفم. همه باید حرف بزنند. اما بهتر است اسم این روزنامه را بگذارید سیاهی لرستان!
پسر امام جمعه بروجرد و عده ای مفت خور از آنسو و از این طرف هم چند بچه بسیجی خوش سابقه در "ارشاد" در این هیاهو فریادها یگانگی می خواهند با جنگ زرگری مردم را به جان هم بیندارند!
آفتاب پرستان رنگ عوض کن لرستان! بعد از پاک کردن تاریخ از حضور قهرمانی جوانان لرستانی از هر شهری که بوده اند فکر می کنند مردم یادشان رفته که هوشنگ اعظمی و همایون کتیرایی و علی شکوهی و هبت معینی و هزاران دیگر قهرمانان این دیار متعلق به همه ما هستند.
چه کسی مسئول سیاه روزی مردم است؟ اگر واقعا روزنامه نگاری بنویس بعد از سی سال چه کسانی مسئول این بیکاری و فقر و بدیختی هستند. آدرس عوضی ندهید! ساواک شاه سعی کرد تنوانست. بسیجی ها هم نمی توانند. نمی توانید سال های جنایت و بدبختی را پاک کنید. تفرقه بینداز و حکومت کن تاریخ مصرفش تمام شده. آقا یه کاری دیگری پیدا کن.
نویسنده: دلخون
دوشنبه 2 آذر1388 ساعت: 11:4
در دنیایی که حصارش را دیکتاتورها دور ایران کشیده اند و همه ما را تسخیر خود کرده اند ما یادمان می رود که زندانی هستیم و گاهی دچار توهم می شویم که آزادیم و برای دلخوشیمان حرف می زنیم. گاهی یادمان می رود که دیکتاتورها کارشان را خوب بلدند که چگونه از یاد ما ببرند زندانی بودنمان را اسیرانی که زود ذهنشان منحرف می شود و به جای مبارزه برای عزت و شرف از دست رفته شان انرژی خود را صرف مهمل کاری جنگیدن بر سر قومیت می کنند. در دنیایی که همه یکی شده اند و ما هنمز تافته جدا بافته که باید از پشت اکواریوم به انسانهای آزاد نگاه کنیم البته یادتان نرود که با اینکه ما در آکواریوم هستیم باز هم تماشا چی ماییم. یادتان نرود که آنفلونزای خوکی آنقدر مهم نبود که تصادف و سیگار و ایدز و هزار خطر دیگر که جانمان را تهدید می کنند آن تنها برجسته سازی بود برای انحراف ذهن ما از ظلم و تقلب
نویسنده: آرمین
دوشنبه 2 آذر1388 ساعت: 13:45
دنیا جون اگه فرهنگ به فروختن دختر به عربای خلیج فارسه که 1000سال کمه 10000سال دیگه هم خرم ابادیا به فرهنگ شما نمیرسن
راستی دنیا الان ایرانی یا دوبی؟؟؟؟؟؟؟؟
نویسنده: nobody
دوشنبه 2 آذر1388 ساعت: 22:26
دختر بدي به عرب بهتره حداقل يه پولي گرفتي! از اين بهتر دختر شهرتون بياد بروجرد مجاني به همه سرويس بده:))
نویسنده: لر کش
سه شنبه 3 آذر1388 ساعت: 7:31
بابا جان این خرم آبادی ها راست میگن دیگه ...
ما بروجردیها که چیزی از اونها بیشتر نداریم. ما فقط یه فرهنگ از اونها بیشتر داریم. اینم که تو خرم آباد اصلا معنا و مفهومی نداره ...
تو خرم آباد فقط گرز و چماق معنا و مفهوم داره که اونهم لوظیا میسازن و در ورودیها و خروجیهای شهرشون میفروشند ...
اینها (خرم آبادیها) انسانهای اصیلی هستند . دقیقا اصالت چندین قرن پیششون رو حفظ کردند و همونجور وحشی باقی موندن.
البته پیشرفتهایی هم داشتن. اونموقع توی غار زندگی میکردن الان همون غارها رو به شهر آوردن و توی به اصطلاح خونه زندگی میکنن. اخیرا هم که دیگه کلی آپ تو دیت شدن و به جای الاغ سوار وانت که تاکسیشونه میشن. تازه خیلی هم از تویوتای کیریسیدا ! خوششون میاد.
اینا اصلا همشون آبادگرند. الان دختراشون بروجرد رو آباد کرده. این بده ؟
فقط من نمیدونم با اینکه اینهمه شهرشون رو متمدن میدونن چرا وقتی توی تهران میخوان خودشون رو آدم حسابی نشون بدن میگن ما بروجردی هستیم و از بزرگترین آرزوهاشون اینه که بیان و تو بروجرد ساکن بشن.
نویسنده: الف
سه شنبه 3 آذر1388 ساعت: 7:35
آرمین جان ...
شما لطف کن یه سر به دانشگاه آزاد بروجرد بیا و در مورد دخترای شهرتون یه پرس و جویی بکن تا متوجه بشی که دخترای شما باغیرتها! اینجا چطوری خرج تحصیلشون رو در میارن.
نویسنده: احمد لطفی
سه شنبه 3 آذر1388 ساعت: 13:32
هنوز مملکت آنقدر بی صاحب نشده که هر احمقی به اسم خبر نگار وروز نامه نگار هر غلطی دلش خواست بکند وبه مردم یک شهر توهین کند وکسی کاری به کارش نداشته باشد .حامد احمدی بداند وآگاه باشد اگر در هر کجا من شخصا او را ببینم به حسابش می رسم وپاداش این نفهمیش مرگ است.
نویسنده: بروجردي خرم آبادي
سه شنبه 3 آذر1388 ساعت: 13:47
خجالت آور است اين بحث ها!!!!!
بابا يكي از بيرون استان اينا رو بخونه راجع بهتون چي فكر مي كنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نویسنده: رضا
سه شنبه 3 آذر1388 ساعت: 14:24
اگه دستم به اين مردك برسد مثله سگ قطعه قطعش ميكنم. مرگ بر ضد بروجــرديها
نویسنده: !
سه شنبه 3 آذر1388 ساعت: 14:44
توصبه میکنم به مغز کوچکتان وکله بزرگتان فشار نیارید.در ضمن برید اون باجگیرونتون رو برید درست کنید که از سربازانه بیچاره باج نگیرن.
نویسنده: !
سه شنبه 3 آذر1388 ساعت: 14:48
ای قصه نویس وبلاگ ننویس ..............(نتونی )
نویسنده: بروجرد نیوز
چهارشنبه 4 آذر1388 ساعت: 0:25
جواب بروجرد نیوز به مقاله سراسر توهین آفتاب (غروب) لرستان
http://www.borujerdnews.ir/article/M0059.htm
نویسنده: آرمین
چهارشنبه 4 آذر1388 ساعت: 14:8
به قول یکی از دوستام خروسای بروجردیم میدن چه برسه به زنانو دخترای عزیزشون امروز هرکی میخواد یه حال مجانی کنه از همه استان میان بروجرد چون مردای شیره ای ترسو و بی غیرت داره با زنای سکسی
کاش فقط دختراتونو میدادید به اینو اون نه مادراتونو هم بدید
البنه بروجردی خوبم داریم سو تفاهم نشه
ولی شهرهای معروف به خراب بودن زناشون یکی کرمان یکی فولاد شهر(سوراخ شهر) اصفهان یکی بروجرد
بالا نرفتن عدالت از شیب کوچه های علی آباد
کاش مسوولان در «گِل سفید»، «روسفید» می شدند
کرم رضا تاج مهر
پله های سنگی دِژ شاپورخواست را که بالا می روم، سرشار از احساس اُبُهت می شوم. هر پله که صعود می کنم، بوی تاریخ و تمدن، همراه هوای پاک لرستان، بیشتر از همیشه به ریه هایم نفوذ می کند و انگار تمام تاریخ در ذهن ام تکرار می شود. به بالای قلعه که می رسم، دل ام می خواهد قبل از رفتن به موزه ی مردم شناسی و دیدار دوباره ی تاریخ و فرهنگ و تمدن هزاران ساله نیاکان ام، از همان بالا به چهارگوشه ی شهر زیبای ام- خرم آباد، نگاه کنم تا با دیدن جوش و خروش مردم همیشه صبورش، در کنار خروش رودخانه ای که همه جای شهر هست، تعلق خاطرم به این دیار کهن بیشتر شود. افسوس!
می ترسم وقتی برمی گردم دیگر نشانی از خانه مان نباشد
افسوس! نه دیگر رودخانه ای در بستر خویش، جوش و خروشی دارد و نه مردمان سرزمین ام چونان گذشته، زندگی را به سرمستی هر چه تمام می سرایند. با نگاه به ضلعِ جنوب غربی شهر و خانه هایی که توسری خورده از سر و کول هم بالا رفته اند، تنها و تنها فقر و فلاکت را می بینم که از سر بالایی کوچه های تنگ و باریکِ «گِل سفید» بالا می رود تا بیشتر از همیشه گلوی زندگی را بفشارد. دیگر تا رسیدن خانه های پوشالی و کم دوام به بالای کوه، چیزی نمانده است. کوهی که از دامنه ی دیگرش سنگِ قبرها پله پله بالا می روند تا در نبردی برابر، مرگ و زندگی بر قله ی کوه به هم برسند و دیگر مرزی نباشد. هر وقت گِل سفید را نگاه می کنم، در ذهن ام زلزله ای خانه های سُست و بی بنیان اش را می لرزاند و با همان تکان اول، بناهای پوشالی اش چون گرد و خاکی از سر و کولِ کوه فرو می ریزند. یاد حرف یکی از دوستان ام می افتم که بر قله ی این فقر خانه ای دارند. می گفت: «هر وقت از خانه دور می شوم نگرانم و دلشوره دارم. می ترسم وقتی برمی گردم دیگر نشانی از خانه مان نباشد!» و به راستی که هیچ تضمینی نیست. و دوستی دیگر که می گفت: «کاش گِل سفید، گُل سفید می شد.»
اینجا «علی آباد» است، صدای ما را از فقر می شنوید!
از این منظره که دل ام می گیرد، روی به جانبی دیگر می گردانم؛ آنجا که گِل سفیدی دیگر در سینه ی کوهی دیگر، با درد آرمیده است. همان خانه های توسری خورده؛ همان مردمان دردمند! همان کوچه ها، همان زخم های ناسور. اینجا «علی آباد» است؛ «کوی علی آباد» که همزاد گِل سفید است. تفاوت، تنها در نام محله است. اینجا هم عدالت از شیب کوچه هایش هرگز نتوانسته بالا برود. شاید پشت این کوه، گورستانی نباشد، اما سینه های دردمند مردمانش، گورستان آرزوهای خُردِ و کلان زیادی است. نبردی بین مرگ و زندگی نیست چون انگار زندگی کوتاه آمده و دیرزمانی است پشتِ دست های خالی اش را به زمین ساییده است. رنگِ تلخِ شکست و تسلیم را می شود از در و دیوار غمزده و بی روح علی آباد دید. به نام اش فکر می کنم که تناقضی آشکار در خود دارد؛ علی آباد؛ انگار اشتباهی رُخ داده. نشانی از علی در قلب تک تک ساکنان این کوی مفلوک هست، اما نشانی از آبادی و آبادانی در هیچ کجایش به چشم نمی خورد. و باز تکان های سختی که تصویر خانه های کوی را در ذهن ام به هم می ریزد تا فقر برای همیشه زیر خروارها خاک و سنگ دفن شود و تنها توهمی از گرسنگی و زجر، در خاطره ها باقی بماند...
فقر و دالانهای تودرتوی آجری تاریخ
کاش تسلیم وسوسه ی دیدار شهرم از بالای این قلعه نمی شدم و بی هیچ ذهنیتی خودم را به دالانهای تو در توی آجری اش می سپردم تا اینچنین آشفته حال و بیقرار نمی شدم و چون همیشه تنها با حسی نوستالژی گذشته و حال را در ذهن ام پیوند می دادم؛ کاری که همگان این روزها می کنند. حالا اما به دیدن هر تکه ای از تاریخ این سرزمین، در پستویی از این قلعه، آهی سرد از سینه ام بیرون می جهد و نمِ اشکی که در شیارهای چین و چروک زیر چشمم می جوشد و آنی دیگر چون رودخانه ی شهر می خشکد! وقتی که دل به عزا و عروسیِ ماکت هایی می دهم که در کنار سیاه چادرها یکی شده اند! وقتی که هنر دست های توانایشان را در نقش و نگارِ گلیم و جاجیم و در تراشِ ظریفِ مفرغ به نظاره می نشینم؛ همه جا، گوشه گوشه ی این لابیرنت زیبای آجری...
خانه های سُستی که مقاومتشان به ریشتر نمی رسد
خبرنگاری از یک کارشناس میراث فرهنگی در مورد پروژه ی استحکام قلعه ی فلک الافلاک می پرسد و هزینه هایش. کارشناس می گوید: «برای اولین بار ما ریسک کردیم و طرح یک کمربند مقاومتی را برای قلعه طراحی و اجرا کردیم که به راحتی در صورت زلزله ای هفت -هشت ریشتری مقاومت کرده و فرو نمی ریزد.» می شنوم که هزینه ی این طرح را چند میلیارد تومان اعلام می کند. سرم گیج می رود. همان موقع فکر می کنم که با این پول چند درصد خانه های گِل سفید و علی آباد را می توان آباد کرد؟ فقر را برای همیشه از چند خانواده می توان دور کرد؟
با خودم فکر می کنم اگر زلزله بیاید، ویرانی این خانه های سُست و پوشالی در ریشتر چندم اتفاق می افتد؟! اصلاً به ریشتر خواهد رسید؟! اصلاً اگر زلزله ای به بزرگی آنچه کارشناس میراث فرهنگی می گفت، بیاید، در اطراف این دژِ گیریم سرِ پا مانده و فرو نریخته کسانی وجود خواهند داشت که مثل امروز با دیدن استواری اش سرشار از غرور شوند؟! همین هایی را می گویم که صبح به صبح از پنجره های مُشما پیچِ خانه های گِلی شان به این دژ سلام می کنند! کاش به فکر کمربند مقاومی برای خانه های مردم شهر هم می بودیم.
وقتی کودکی در گِل سفید سر گرسنه به بالین می گذارد
اینکه دیروز چه بوده ایم و چه کرده ایم آنقدرها هم مهم نیست. اهمیت اش شاید تنها در این باشد که از آن عبرت گرفته و تجربه هایش را پاس بداریم و آجری روی این بنای ریشه دارمان(تاریخ) بگذاریم و اگر امروز با افسوس به دیروز می نگریم و به آنچه باید، نرسیده ایم، گذشته نه تنها هیچ افتخاری برایمان نخواهد داشت، بلکه بیشتر باعث سرافکندگی مان می شود. آیا درست است که در سایه ی گذشته ی پُربارِ فرهنگی تاریخی مان به خواب غفلت برویم و به ندای هر آنچه می خواهد بیدارمان کند، پاسخی به شایستگی ندهیم و خودمان را به خواب بزنیم؟! «گذشته» خوب یا بد، تلخ یا شیرین، نام اش با خودش است: گذشته! و دیگر برنمی گردد. و اگر قرار است نیم نگاهی به آن داشته باشیم برای ساختن حال و آینده باید باشد. اصلاً مگر قرار نیست یک جامعه پیوسته رو به جلو حرکت کند و رشد داشته باشد، آنچنان که امروزش از دیروزش بهتر و توسعه یافته تر باشد؟!
دیدن فقر و درد مردمان امروز، حال خوشی برای هیچ کس باقی نمی گذارد که در هزارتوهای تاریخ دنبال جایی باشد برای افتحار؛ برای بالا گرفتن سر و سینه اش! فلان شئی تاریخی بازمانده از پیشینیان مان گیرم که میلیاردها میلیارد ارزش داشته باشد و بالایش خروار خروار پول بدهند! وقتی کودکی در گِل سفید سر گرسنه به بالین می گذارد، چه ارزشی دارد؟! وقتی که سقفی بر سر زنی تنها و کودکان یتیم اش آوار می شود، جایی برای افتخار و سربلندی می ماند؟! بگذارید حرف دل ام را بزنم: اگر این آثار گرانبهای افتخار آمیزمان را به همان خارجی هایی که قدر این چیزها را خیلی خوب و بهتر از ما می فهمند، بفروشیم و خرج فرهنگ و اقتصاد این مردم نجیب و دردمند کنیم، بهتر نیست؟! «صورتکِ طلاییِ» نمایش که از گذشته به میراث مانده، هر کجای جهان که باشد مال ماست، هویت ماست و هیچ کس نمی تواند این مساله را انکار کند. همچنانکه مفرغ ما را جهان می شناسد و ارج می نهد. نکته ی مثبت این فکر این است که همه می دانیم در امر نگهداری از این اشیاء خارجی ها هم امکانات شان از ما بیشتر است و هم برنامه ریزی ها و دقت نظرشان به نحو مطلوبی است. پس نگرانی مان از چیست؟! تازه شاید خیلی ها به واسطه ی دیدار این اشیاء در موزه های بزرگ و معروفی چون«لوور» مشتاق دیدار سرزمین مان شوند و بخواهند آفرینندگانِ زبردست این آثار را از نزدیک ببینند.
هزار پُرسش؛ هزار گِرِهِ کور و درخت تناوری به نام فقر
ممکن است از دید آنهایی که این مطلب را می خوانند، این حرفها غیر منطقی، غیرفرهنگی و حتی ضد فرهنگی باشند و بخصوص وقتی آنها را از چون منی که داعیه ی فرهنگ دارم می خوانند، شاید بیشتر حرص شان بگیرد. اما چه بخواهیم چه نخواهیم واقعیت این است که خیلی وقتها ما آدمها آنچنان اسیرِ تار و پودِ تعاریف و چارچوبها و تعارف و تکلیف های بیخودی می شویم که اصل خیلی چیزها فراموش مان می شود؛ آنچنانکه وقتی به اصل نزدیک می شویم، هراس می کنیم و احساس می کنیم خیلی از مرحله پرت شده ایم و حرف ناصواب می زنیم. اما باید بپذیریم که آنچه از آن با عنوان میراث فرهنگی یاد می کنند متعلق به همه ی مردمان این سرزمین است چون از آبا و اجدادشان به جا مانده؛ پس باید دید نیاز امروز این مردمان چیست؟ از چه ناحیه ای آسیب پذیرند و چطور می توان دست شان را گرفت؟! ممکن است بگویید در جامعه هر چیزی جای خودش را دارد و در جای خودش باید به آن پرداخت و حراج فرهنگ برای اقتصاد و معیشت(معقول یا غیر معقول) راه حل مناسب و نتیجه بخشی نیست. ممکن است بگویید بالا بردن سطح زندگی مردم و توسعه ی جامعه، شاخص ها و راهکارهای خاص خودش را دارد و باید در آن مسیر برنامه ریزی و حرکت کرد و به نتیجه رسید. کاملاً منطقی و درست است؛ اما در جامعه ی ما آیا همه چیز سر جای خودش است؟! اگر هست چرا هنوز ابتدایی ترین نیازهای محرومان جامعه را که همانا نان و مسکن است، نتوانسته ایم برآورده کنیم؟! چرا هنوز بسیار آدمها سر گرسنه به بالین می گذارند؟! چرا خیلی ها سقفی بالای سرشان ندارند؟! چرا هزینه های بهداشتی درمانی چنان سنگین است که هر خانواده ای از عهده شان برنمی آید و بواسطه ی دردهایی که دارند روزی هزارمرتبه آرزوی مرگ می کنند؟! چرا هنوز به حال خیل عظیم کارگران روزمزد این جامعه که بیمه و آتیه ای برای خانواده و زندگی شان ندارند، فکری نشده است؟! و هزاران پرسش دیگر که از حوصله ی این مطلب خارج است و البته خیلی ها به آنها واقف اند.
ماهی بدهیم یا ماهیگیری یاد بدهیم؟!
چرا باید نسل یا نسلهایی قربانی فقر شوند؛ چون برنامه های ما در کوتاه مدت نمی توانند پاسخگو باشند؟! آیا آدمهای این نسلها حق زندگی ندارند؟! حق آرامش و خوشبختی ندارند؟! ممکن است خیلی ها تلاشهای انجام گرفته در این زمینه را یادآور شوند؛ تلاشهایی که در زمینه ی فقر زدایی توسط نهادهای حمایتی انجام می شود. واقعیت این است که که این قبیل برنامه ها مُسکن هایی هستند که تنها ممکن است برای لحظه ای درد را تسکین دهند. عمده ترین ایرادی که می توان به این نهادها گرفت، تشکیلات عریض و طویلی است که به خود گرفته اند و البته هزینه ی فراوانی در پی دارند و شاید توجیهی هم برایشان نباشد؛ چرا که عمده ترین پشتوانه ی این نهادها کمکهای مردمی است و چه خوب بود اگر هم این تشکیلات عظیم پُر هزینه توجیهی برای وجودشان بود، نیروی انسانی شان از همین قشر آسیب پذیر تامین می شد تا با یک تیر می شد دو هدف را نشانه گرفت و به قول قدیمی ها: «به جای ماهی دادن، ماهیگیری به آنان می آموختیم» دوم اینکه با وجود گسترده گی فعالیت این نهادها، سیاست و برنامه هایشان به گونه ای است که فقیر پیوسته وجود دارد و بر اساس آماری که خود این عزیزان در مصاحبه ها و عملکردهایشان اعلام می کنند پیوسته بر شمار متقاضیانِ قرار گرفتن زیر چتر حمایتی این نهادها افزوده می شود و هر ساله عده ی قابل توجهی از این دایره بیرون می مانند و هیچ برنامه ای هم برایشان در نظر گرفته نمی شود. اگر اشتباه نکنم چند سال پیش یکی از مسئولین کمیته امداد حجم کمک های مردمی واریز شده به صندوق ها را یک میلیارد تومان در سال اعلام کرد. همان موقع داشتم فکر می کردم اگر بدون هیچ واسطه ای این مبلغ هر سال در اختیار ایجاد اشتغال و کمک به قشر آسیب پذیر و محروم یک شهر قرار می گرفت، حالا دیگر شاید وضع مان حداقل این نبود! اما باید بپذیریم که خیلی وقت ها درگیر حاشیه ها می شویم و همانطور که پیش از این هم اشاره کردم اصل فراموش مان می شود.
در احادیث دین مان مکرر بر کمک و استمدادِ پوشیده و محرمانه و محترمانه تاکید شده و نمونه ی بارزش هم امیر مومنین علی(ع) است که همین ایام متعلق به اوست. اما آیا ما هم همین شیوه را سرلوحه ی کار خود قرار داده ایم؟ گمان نمی کنم، چون پیوسته سعی در نشان دادن آنچه کرده ایم داریم و اگر به فرض سفره ای برای ایتام پهن کرده ایم، با دوربین های متعددی، از زاویه های مختلف به تصویرش کشیده ایم و رسانه ای اش کرده ایم. اگر جهازی برای دخترانِ دمِ بختِ فقیر تدارک دیده ایم، از محل حرکت تا زمان تحویل، با دوربین به تعقیب اش پرداخته ایم و بارها و بارها نشان اش داده ایم. می دانم! پاسخ مسئولین شاید این باشد که با این کار می خواهند جامعه را به کمک ترغیب کنند. اما خوب است بدانیم به هیچ عنوان شیوه ی مناسبی نیست و شیوه های بسیار پسندیده و مناسب دیگری قطعاً برای این ترغیب وجود دارد. و تازه هیچ فکر کرده ایم که گیریم بذل و بخشش مان گُل کرد و دیگ بخشایش مان جوشید و روزی از همین روزهای رمضان سفره ای گستراندیم و یتیمانی بر آن نشاندیم! آیا برای همیشه گرسنگان سیر می شوند؟! آیا دیگر گرسنه نخواهند شد؟! هیچ فکر کرده ایم بقیه ی روزهای سال را چگونه سر خواهند کرد؟!
سیاست هایی که توازن جامعه را برهم می زنند
مگر اصل سوم قانون اساسی کشور بر «رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه برای همه در تمام زمینه های مادی و معنوی» و همچنین «پی ریزی اقتصاد صحیح و عادلانه بر طبق ضوابط اسلامی جهت ایجاد رفاه و رفع فقر و برطرف ساختن هر نوع محرومیت در زمینه های تغذیه، مسکن، کار، بهداشت و تعمیم بیمه» تاکید نکرده است؟! پس چرا با گذشت 30 سال از انقلاب اسلامی هنوز اجرای این اصول بر زمین مانده و محقق نشده است؟! به هیچ عنوان قصد ندارم یک دولت یا محدوده ی زمانی خاصی را به عنوان مقصر معرفی کنم یا بر عکس، به نیکی از بُرهه ای یاد کنم. در تمام دولت ها آنچنان که باید و شاید در این زمینه ها کار نشده است. باید بپذیریم که سیاست ها و شیوه هایمان نه تنها در خدمت فقر زدایی نبوده و نیست، بلکه خواسته یا ناخواسته باعث فقرزایی هم شده ایم. در کنار سیستم آموزش عالی، ساختاری به نام دانشگاه آزاد راه می اندازیم و در قبال دریافت وجوه آنچنانی مدرک تحصیلی صادر می کنیم. در واقع برای قشر متمول جامعه شرایطی به وجود می آوریم تا با هزینه کردن پول، تحصیلات شان را تکمیل کنند و از آن طرف هم شرایط را برای حضورشان در ساختار مدیریتی کشور فراهم می کنیم تا فرصتهای زیادی که می توانستند به انصاف در اختیار قشر آسیب پذیر قرار گیرند، سوخت شوند و از بین بروند؛ بدون اینکه بخواهیم به این مسئله فکر کنیم که قشر متمول جامعه و به قول معروف آنها که دست شان به دهانشان می رسد، بدون اشغال پُست ها و مشاغل مختلف هم می توانند به واسطه ی پشتوانه ی پولی ای که دارند آنطور که دل شان می خواهد زندگی شان را بکنند و دغدغه ای هم نداشته باشند.
از این طرف هم اگر بخواهیم منطقی فکر کنیم گمان نمی کنم وقتی شرایط کار و اشتغال حتی برای یک نفر از اعضای خانواده ای از اقشار پایین دست جامعه مهیا باشد، آن خانواده تا حدی که امروز شاهدش هستیم در رنج و مضیقه باشد. به هر حال می تواند با کمی تلاش روی پای خود بایستد و آبرومند زندگی کند. در واقع اگر با یک سری سیاست های فکر نشده توازن جامعه را بر هم نزنیم مشکلات کمتری پیش رو خواهیم داشت.
چرا دیو اعتیاد هر روز بیشتر بال می گستراند؟!
سالهای سال است که نیروی انتظامی با دادن هزینه های بسیار، مشغول مبارزه با قاچاق مواد مخدری است که روز به روز جوانان و نوجوانان این جامعه را بیشتر در تارهای عنکبوتی خودش گرفتار می کند. این اقدامات در خور تقدیرند، اما آیا از شروع این مبارزه ی جدی تا امروز درصدی از ابتلا به مواد مخدر در ایران عزیز کاسته شده است؟! اگر پاسخ مان مثبت باشد مطمئناً خودمان را فریب داده ایم چون با چشمان مان هر روز گسترش این افیون را داریم می بینیم و امروز شاید کمتر خانواده ای باشد که به نوعی از پیامدهای مستقیم یا غیر مستقیم این پدیده مصون باشد. حتماً شما هم از بزرگترها شنیده اید که در سالهای گذشته که تریاک در کشورمان کشت می شده، کمتر کسی به آن اعتیاد پیدا کرده و آنقدر آمار مبتلایان پایین بوده که در جامعه به چشم نمی آمده اند. این نکته قبل از هر چیز بیانگر این واقعیت است که تنها مبارزه ی جدی با ورود و توزیع مواد مخدر در پیشگیری از ابتلا به آن کافی نیست و باید در زمینه های دیگر هم اقدام نمود. امروز همگان دیگر به این درک درست رسیده اند که به هیچ عنوان هیچ درد و مرض و معضلی را به تنهایی نمی توان برطرف نمود. منظورم این است که تمام پدیده های زشت و حتی پسندیده ی موجود در جامعه، به نوعی در ارتباط متقابل با هم هستند و برای کنترل یکی از آنها، ضرورت دارد برای دیگر حیطه های در ارتباط با آن هم برنامه ریزی درستی شود؛ در غیر این صورت تمامی تلاش ها بیهوده اند و شاید آنچنان که باید و شاید راه به جایی نخواهند برد.
چرا پای هیچ رییس جمهوری به علی آباد و گِل سفید نرسیده است؟!
وقتی به ساختار برنامه های رسانه ی فراگیر و بزرگی چون صدا و سیما می نگریم، متوجه می شویم که از ابتدا مبنای ساخت فیلمها و سریالهای تولیدی بر این محور است که: پول و ثروت عنصر نامطلوبی برای زندگی است و خوشبختی نمی آورد. در بیشتر قریب به اتفاق این برنامه ها این پیام اخلاقی محوریت دارد که: خانواده های پولدار بحران های زیادی را از سر می گذرانند و در مقابل خانواده های فقیر، با تمام دست تنگی ها و دلتنگی هایشان، همیشه خوشبخت و سعادتمند هستند. آیا این رویکرد، رویکر مناسبی است؟! آیا پاک کردن صورت مسئله محسوب نمی شود؟! هر زمان هم که فرصتی پیش آمده تا به واکاوی مسائلی اینچنینی بپردازیم، با هزار و یک دلیل و بهانه، آنرا به زمان دیگری موکول کرده ایم و با حساس دانستن شرایط جامعه، بر آن سرپوش گذاشته ایم مبادا دشمنان مان شاد شوند یا از آن سوء استفاده کنند! آیا وقت اش نرسیده بی آنکه پای انواع دشمنِ فرضی و غیر فرضی را به میان بِکشیم، برای خودمان کار کنیم و در پی حل مشکلات عدیده مان باشیم؟!
چرا تاکنون مسئولان استان دست هیچ رئیس جمهوری را نگرفته و علی آباد و گِل سفید را به آنها نشان دهند؟! چرا تاکنون صدا و سیمای لرستان یک گزارش تاثیرگذار از خانواده های بی نوایی که بر این دو دامنه زندگی می کنند تهیه نکرده و مانند استانهای دیگر برای پخش به مرکز ارسال نکرده است؟! چرا هیچ کدام از نمایندگان ادوار گذشته ای که با رای این مردم به مجلس رسیدند، پس از اتمام دوره ی سرگرم شدن شان در مجلس به استان بازنگشته اند؟!
شاید حالا حرف این است که شبکه ی افلاک ماهواره ای شده و ممکن است تصاویری که از فقر و بیچارگی این مردمان به روی آنتن صدا و سیمای مرکز لرستان می رود، به عنوان خوراکِ تبلیغاتی برای بیگانگان و معاندان مورد سوء استفاده قرار گیرد و با آن به ما ضربه بزنند. حرفی نیست، فقط این پرسش بی پاسخ می ماند که: واقعیت چه می شود؟! بالاخره چه زمانی باید بصورت منطقی و با برنامه به این دردها پرداخت؟! کاش می شد این دلایل سیاسی را به یک کودک گرسنه هالی کرد تا بیهوده بعد از مَک زدنِ بی فایده ی پستانِ مادرش، گریه سر ندهد!
چه زمانی حساسیت ها به پایان می رسند؟!
نمی دانم! شاید حالا هم شرایط از همیشه حساس تر باشد و من نباید این مسایل را مطرح می کردم. بگذارید به حساب ظرفیت پایین نگارنده و حساسیت بیش از اندازه اش که هر گاه بر او غلبه می کند، قلم را بی اختیار در دستش می چرخاند و نمی گذارد چون دیگران ببیند و بگذرد و دم برنیاورد...
آری! شاید بهتر باشد دل به آمار و ارقام واقعی و غیر واقعی خوش کنیم و به خوشبختی تظاهر کنیم؛ به "امید به زندگی" که پیکان اش همین طور رو به بالاست! تظاهر کنیم که همه چیز خوب است و بهتر هم می شود! فقط مشکل اینجاست که وقتی لیوان خالی است، چگونه می توان به نیمه ی پُرِ آن نگاه کرد؟!
کاشی راهی بود که همه مان می توانستیم خودمان را تبرئه کنیم و گناه این همه کم کاری دامن مان را آلوده نمی کرد!
کاش...
دستور توقیف «آفتاب لرستان» صادر شد
رازانی دادستان عمومی خرم آباد با استناد به تبصره ذیل ماده 12 قانون مطبوعات و نامه های مراکز امنیتی و شورای تأمین استان، با ارسال نامه ای خطاب به مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی لرستان خواستار توقیف هفته نامه «آفتاب لرستان» شد.
حامد احمدی مدیرمسوول آفتاب لرستان با انتقاد از صدور این حکم توسط دادستان عمومی خرم آباد گفت: وقتی که مساله را از طریق مسئولین امنیتی و شورای تأمین استان پیگیر شدم این عزیزان ارسال نامه در ارتباط با برخورد با هفته نامه آفتاب لرستان را تکذیب کردند و اعلام داشتند مساله فقط در حد یک تذکر به هفته نامه آفتاب لرستان برای جلوگیری از پردازش هرگونه مطلب که رنگ و بوی تحریک احساسات قومیت ها را داشته باشند بوده است.
وی افزود: تعطیلی مطبوعات طبق قانون مطبوعات از وظایف هیأت نظارت بر مطبوعات است و دادگاه پس از بررسی پرونده می تواند آن را در دادگاه صالحه با حضور هیأت محترم منصفه مطرح و صدور حکم نماید. که این حکم در صورتی که مبتنی بر تعطیلی نشریه تنظیم شده باشد باید به هیأت مرکزی نظارت بر مطبوعات ارسال و پس از آن در صورت صلاحدید هیأت مرکزی نظارت بر مطبوعات تعطیلی موقت نشریه صادر و مساله در این هیأت طرح و تصمیم گیری نهایی بعمل آید.
احمدی با بیان این مساله که طبق تمام مواد و فصل های قانون مطبوعات تعطیلی نشریات از وظایف هیأت نظارت بر مطبوعات است گفت: تا قبل از مواد الحاقی 30فروردین 79 دادگستری ها نقش زیادی در تعطیلی مطبوعات داشتند اما با اصلاح برخی از مواد قانون مطبوعات فقط در یک جای این قانون به دادگستری ها اجازه توقیف داد شده است.
وی به تبصره 2 ماده 5 قانون مطبوعات اشاره کرد و گفت: فقط در یک مورد آن هم در صورتی که نشریه مصوبات شورای عالی امنیت ملی را نادیده بگیرد امکان صدور تعطیلی موقت نشریه توسط دادگاه آن هم تا دو ماه به شرط رسیدگی به پروند بصورت خارج از نوبت داده می شود که شکر خدا شورای عالی امنیت ملی ایران هم خطاب به هفته نامه آفتاب لرستان هیچگونه مصوبه ای نداشته است.
مدیرمسئول آفتاب لرستان در ادامه با اشاره به اینکه طبق قانون دادستان بخاطر دفاع از حقوق مردم حتی می تواند به چاله های خیابان هم گیر قانونی بدهد گفت: مساله قانون مطبوعات به خاطر حساسیت جایگاه رسانه های نوشتاری از شئون و منزلت خاصی برخوردار است که متأسفانه دادگستری لرستان برخلاف دیگر مراکز قضایی در نحوه احضار مدیرمسئولان مطبوعاتی همانند یک مجرم و متهم سابقه دار برخورد می کند که این مساله برخلاف اصول مطبوعاتی است واین مهم نیز به ضعف مطبوعات در لرستان و نداشتن تجربه کافی در برخورد با آنها در دادگستری برمی گردد.
وی با انتقاد از صدور این حکم توسط دادستان عمومی خرم آباد آن را مطابق همان ماده قانونی مورد اشاره ایشان فاقد مبنای حقوقی دانست و گفت: در تبصره ذیل ماده 12 که در تاریخ 30 فروردین 1379 بعنوان تبصره الحاقی به همین ماده در قانون مطبوعات اضافه شده آمده است: درمورد تخلفات موضوع ماده 6 به جزء بند (3)و (4) و بند (ب)، (ج) و (د) ماده 7 هیأت نظارت می تواند نشریه را توقیف نماید و در صورت توقیف موظف است ظرف یک هفته پرونده را جهت رسیدگی به دادگاه ارسال نماید.. احمدی با اشاره به بندهای که بر اساس آن نشریه مجرم شناخته می شود و باید توقیف شود گفت: نشرمطالب الحادی و مخالف با موازین اسلامی، اشاعه فحشاء و منکرات...، تحریص و تشویق افراد و گروهها به ارتکاب اعمالی علیه امنیت ملی...، فاش نمودن و انتشار اسناد و دستورالعمل های نظامی محرمانه... ، اهانت به دین مبین اسلام...، افترا به مقامات نهادها و ارگانها و هر یک از افراد کشوری...، سرقت ادبی...، استفاده ابزاری از افراد...، پخش شایعات...، انتشار مطالب علیه اصول قانون اساسی عامل تعطیلی مطبوعات خواهند بود و البته هیچکدام از این بنده ها توسط هفته نامه آفتاب لرستان صورت نگرفته اند . وی با اشاره به بند (4) ماده 6 که مورد نظر دادستان خرم آباد بعنوان اشاره قانونی برای توقیف عنوان شده است گفت: در تبصره ذیل ماده 12 عنوان شده به جزء بند 3 و 4 دیگر بندهای این ماده شرط تعطیلی عنوان شده است و از این رو استناد جناب دادستان به به تبصره ای بوده است که طبق قانون مطبوعات شرط تعطیلی نیست.
وی در ارتباط با درج تصویر علاءالدین بروجردی به جای جمونگ در این رسانه گفت: متأسفانه رییس کمیسیون امنیت ملی بارها و بارها در برابر توهین ها و هتاکی ها و جدایی طلبی های تعدادی تفرقه افکن که غیر بروجردی ها را اغیار و اشرار می دانستند سکوت میکردند و این مساله مورد اعتراض مردم استان بود از این رو تلاش شد تا دیدگاه مردم نسبت به سکوت های پیاپی ایشان در قالب طنز نمایش داده شود و به صراحت خطاب به ایشان گفته شود که سکوت ایشان از دید مردم دیگر مناطق استان نشانه همراهی با آنهاست که خوشبختانه بعد از این حرکت مطبوعاتی توسط آفتاب لرستان، آقای بروجردی سکوت را شکست و تفرقه افکنی را محکوم کردند که بنده نیز بخاطر این موضعگیری مطلوب اما دیرهنگام به نمایندگی از مردم استان لرستان از ایشان تشکر می کنم.
توقیفی نادر و غیر قانونی در سی سال اخیر: - 10 نظر |
نویسنده: امیر حسین
جمعه 29 آبان1388 ساعت: 18:31
سلام
شما لینک شدید لطفا من را هم لینک کنید
راستی از اقدس خانم چه خبر
زنده باد خرم اباد پایتخت استان لرستان و حامیان او
نویسنده: حجتی
شنبه 30 آبان1388 ساعت: 13:16
این خرمآبادیا دچار توحم میشن اون گرز کده رو کسی شهر نمیدونه چه برسه پایتخت حتما شاهشم فرماندار لیوندانگه
نویسنده: nobody
شنبه 30 آبان1388 ساعت: 23:41
ايول حجتي! آره توهم زدن من نميودنم اگه پايتخته چرا دختراتون عيد نوروز و تاسوعا عاشورا هم ميمونن بروجرد نميرن خانواده هاشونو ببينن:)) چرا درس دانشجوهاش تموم ميشه ديگه نميرن پايتخت؟؟؟؟؟لوس تر و بي مزه تر از خرم آبادي جماعت نديدم
نویسنده: یه خبرنگار
یکشنبه 1 آذر1388 ساعت: 14:51
سلام بروجردی وارم را پذیرا باشید
واقعا خنده داره!!!!!!!!!!
باید به خودتون بخندین!!!!!!!!! !!!!!!!!! !!!!!!!!!
واقعا که لرین
از لر جماعت چنین انتظاری میره!!
براتون متاسفم زیاد!! !! !!
خرم آباد اگه شهر درست و حسابی بود دیگه بروجردی ها چه غمی داشتن؟؟؟؟؟؟؟؟
هان؟
به خودتون بخندین!!!!! !!
که خیلی خنده دارین!!
شما به بروجردیها حسودی می کنین
معلومه
به خدا معلومه اینو همه ایرانیا می گن اونام شماهارو شناختن
یه فکری به حال طرز فکر کردنتون کنین!!!
آخه بروجردیا از همه لحاظ به شما سرن !! !!
نویسنده: خرم آبادی
دوشنبه 2 آذر1388 ساعت: 2:24
آقای عزیز
از توقیف این نشریه و هر نشریه ای دیگر متاسفم. همه باید حرف بزنند. اما بهتر است روزاسم این روزنامه را بگذارید سیاهی لرستان!
پسر امام جمعه بروجرد و عده ای مفت خور از آنسو و از این طرف هم چند بچه بسیجی خوش سابقه در "ارشاد" در این هیاهو فریادها یگانگی می خواهند با جنگ زرگری مردم را به جان هم بیندارند!
آفتاب پرستان رنگ عوض کن لرستان! بعد از پاک کردن تاریخ از حضور قهرمانی جوانان لرستانی از هر شهری که بوده اند فکر می کنند مردم یادشان رفته که هوشنگ اعظمی و همایون کتیرایی و علی شکوهی و هبت معینی و هزاران دیگر قهرمانان این دیار متعلق به همه ما هستند.
چه کسی مسئول سیاه روزی مردم است؟ اگر واقعا روزنامه نگاری بنویس بعد از سی سال چه کسانی مسئول این بیکاری و فقر و بدیختی هستند. آدرس عوضی ندهید! ساواک شاه سعی کرد تنوانست. بسیجی ها هم نمی توانند. نمی توانید سال های جنایت و بدبختی را پاک کنید. تفرقه بینداز و حکومت کن تاریخ مصرفش تمام شده. آقا یه کاری دیگری پیدا کن.
نویسنده: امیر حسین
دوشنبه 2 آذر1388 ساعت: 17:58
99% دختران بروجردی هرز هستند
نویسنده: سپندارمذ
دوشنبه 2 آذر1388 ساعت: 21:10
می دونی اگه نتونی این حرفتو ثابت کنی چه مجازات اخروی داره؟
نویسنده: nobody
دوشنبه 2 آذر1388 ساعت: 22:29
وقتي طرز فكر يك شهروند خرم آبادي اين باشه كه بگه 99% دختراي بروجرد هرز هستن از روزنامه ي شهرشونم انتظار ميره كه همچين چيزايي بنويسه كه باعث بيشتر شدن اختلافات بشه!
نویسنده: رضا
سه شنبه 3 آذر1388 ساعت: 14:3
من به سهم خودم به دختراي خرمآبادي زيبا و جسور احترام ميزارم و دوسشون دارم خيلي خيلي. و از حالا به بعدم ميخوام رابطمو باهاشون حفظ كنم... چون ميخوام تخم بروجردي بكارم
نویسنده: بروجرد نیوز
چهارشنبه 4 آذر1388 ساعت: 0:30
جواب بروجرد نیوز به مقاله سراسر توهین آفتاب (غروب) لرستان
http://www.borujerdnews.ir/article/M0059.htm
در پي درج كاريكاتور بروجردي، آفتاب لرستان توقيف شد
19/11/2009 دیدگاهتان را بنویسید: Go to comments
حامد احمدی مدیرمسوول آفتاب لرستان در ارتباط با درج تصویر علاءالدین بروجردی به جای جمونگ گفت: متأسفانه رییس کمیسیون امنیت ملی بارها و بارها در برابر توهین ها و هتاکی ها و جدایی طلبی های تعدادی تفرقه افکن که غیر بروجردی ها را اغیار و اشرار می دانستند سکوت میکردند. وي با انتقاد از صدور حکم توقيف آفتاب لرستان گفت: مسئولین امنیتی و شورای تأمین استان اعلام داشتند مساله فقط در حد یک تذکر برای جلوگیری از پردازش مطالب محرك احساسات قومیت ها بوده است.
—————————- متن كامل—————————
رازانی دادستان عمومی خرم آباد با استناد به تبصره ذیل ماده 12 قانون مطبوعات و نامه های مراکز امنیتی و شورای تأمین استان، با ارسال نامه ای خطاب به مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی لرستان خواستار توقیف هفته نامه «آفتاب لرستان» شد.
حامد احمدی مدیرمسوول آفتاب لرستان با انتقاد از صدور این حکم توسط دادستان عمومی خرم آباد گفت: وقتی که مساله را از طریق مسئولین امنیتی و شورای تأمین استان پیگیر شدم این عزیزان ارسال نامه در ارتباط با برخورد با هفته نامه آفتاب لرستان را تکذیب کردند و اعلام داشتند مساله فقط در حد یک تذکر به هفته نامه آفتاب لرستان برای جلوگیری از پردازش هرگونه مطلب که رنگ و بوی تحریک احساسات قومیت ها را داشته باشند بوده است.
وی افزود: تعطیلی مطبوعات طبق قانون مطبوعات از وظایف هیأت نظارت بر مطبوعات است و دادگاه پس از بررسی پرونده می تواند آن را در دادگاه صالحه با حضور هیأت محترم منصفه مطرح و صدور حکم نماید. که این حکم در صورتی که مبتنی بر تعطیلی نشریه تنظیم شده باشد باید به هیأت مرکزی نظارت بر مطبوعات ارسال و پس از آن در صورت صلاحدید هیأت مرکزی نظارت بر مطبوعات تعطیلی موقت نشریه صادر و مساله در این هیأت طرح و تصمیم گیری نهایی بعمل آید.
احمدی با بیان این مساله که طبق تمام مواد و فصل های قانون مطبوعات تعطیلی نشریات از وظایف هیأت نظارت بر مطبوعات است گفت: تا قبل از مواد الحاقی 30فروردین 79 دادگستری ها نقش زیادی در تعطیلی مطبوعات داشتند اما با اصلاح برخی از مواد قانون مطبوعات فقط در یک جای این قانون به دادگستری ها اجازه توقیف داد شده است.
وی به تبصره 2 ماده 5 قانون مطبوعات اشاره کرد و گفت: فقط در یک مورد آن هم در صورتی که نشریه مصوبات شورای عالی امنیت ملی را نادیده بگیرد امکان صدور تعطیلی موقت نشریه توسط دادگاه آن هم تا دو ماه به شرط رسیدگی به پروند بصورت خارج از نوبت داده می شود که شکر خدا شورای عالی امنیت ملی ایران هم خطاب به هفته نامه آفتاب لرستان هیچگونه مصوبه ای نداشته است.
مدیرمسئول آفتاب لرستان در ادامه با اشاره به اینکه طبق قانون دادستان بخاطر دفاع از حقوق مردم حتی می تواند به چاله های خیابان هم گیر قانونی بدهد گفت: مساله قانون مطبوعات به خاطر حساسیت جایگاه رسانه های نوشتاری از شئون و منزلت خاصی برخوردار است که متأسفانه دادگستری لرستان برخلاف دیگر مراکز قضایی در نحوه احضار مدیرمسئولان مطبوعاتی همانند یک مجرم و متهم سابقه دار برخورد می کند که این مساله برخلاف اصول مطبوعاتی است واین مهم نیز به ضعف مطبوعات در لرستان و نداشتن تجربه کافی در برخورد با آنها در دادگستری برمی گردد.
وی با انتقاد از صدور این حکم توسط دادستان عمومی خرم آباد آن را مطابق همان ماده قانونی مورد اشاره ایشان فاقد مبنای حقوقی دانست و گفت: در تبصره ذیل ماده 12 که در تاریخ 30 فروردین 1379 بعنوان تبصره الحاقی به همین ماده در قانون مطبوعات اضافه شده آمده است: درمورد تخلفات موضوع ماده 6 به جزء بند (3)و (4) و بند (ب)، (ج) و (د) ماده 7 هیأت نظارت می تواند نشریه را توقیف نماید و در صورت توقیف موظف است ظرف یک هفته پرونده را جهت رسیدگی به دادگاه ارسال نماید.. احمدی با اشاره به بندهای که بر اساس آن نشریه مجرم شناخته می شود و باید توقیف شود گفت: نشرمطالب الحادی و مخالف با موازین اسلامی، اشاعه فحشاء و منکرات…، تحریص و تشویق افراد و گروهها به ارتکاب اعمالی علیه امنیت ملی…، فاش نمودن و انتشار اسناد و دستورالعمل های نظامی محرمانه… ، اهانت به دین مبین اسلام…، افترا به مقامات نهادها و ارگانها و هر یک از افراد کشوری…، سرقت ادبی…، استفاده ابزاری از افراد…، پخش شایعات…، انتشار مطالب علیه اصول قانون اساسی عامل تعطیلی مطبوعات خواهند بود و البته هیچکدام از این بنده ها توسط هفته نامه آفتاب لرستان صورت نگرفته اند . وی با اشاره به بند (4) ماده 6 که مورد نظر دادستان خرم آباد بعنوان اشاره قانونی برای توقیف عنوان شده است گفت: در تبصره ذیل ماده 12 عنوان شده به جزء بند 3 و 4 دیگر بندهای این ماده شرط تعطیلی عنوان شده است و از این رو استناد جناب دادستان به به تبصره ای بوده است که طبق قانون مطبوعات شرط تعطیلی نیست.
وی در ارتباط با درج تصویر علاءالدین بروجردی به جای جمونگ در این رسانه گفت: متأسفانه رییس کمیسیون امنیت ملی بارها و بارها در برابر توهین ها و هتاکی ها و جدایی طلبی های تعدادی تفرقه افکن که غیر بروجردی ها را اغیار و اشرار می دانستند سکوت میکردند و این مساله مورد اعتراض مردم استان بود از این رو تلاش شد تا دیدگاه مردم نسبت به سکوت های پیاپی ایشان در قالب طنز نمایش داده شود و به صراحت خطاب به ایشان گفته شود که سکوت ایشان از دید مردم دیگر مناطق استان نشانه همراهی با آنهاست که خوشبختانه بعد از این حرکت مطبوعاتی توسط آفتاب لرستان، آقای بروجردی سکوت را شکست و تفرقه افکنی را محکوم کردند که بنده نیز بخاطر این موضعگیری مطلوب اما دیرهنگام به نمایندگی از مردم استان لرستان از ایشان تشکر می کنم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر