خداوند ایران را از خشکسالی و دروغ حفظ کند (سنگنبشته پارسی. واپسین نیایش داریوش کبیر)؛
در دولت نهم دروغ گفتن چنان نهادینه شده که به عنوان یک فریضه واجب حساب میشود (مسیح مهاجر سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی)؛
دروغ گفتن همیشه بد نیست و بعضی اوقات دروغ گفتن از ضروریات است (محمدتقی مصباح یزدی)؛
مجاهدات مشّائی برای دروغ زدائی
فَضّلَ اللهُ المُجاهِدینَ عَلَی القَاعِدینَ أجرَاً عَظیماً
آقای محمدتقی مصباح یزدی
یکی از دلایل مهم و اساسیِ کارنامهء مردودیِ دولت نهم ، بلیّه دروغ بود. بنا به گفته همه کارشناسان بیغرض، در ایام دولت نهم - بیش از هر دوره دیگری در تاریخ نظام جمهوری اسلامی در ایران- این بلیّهء دروغ مثل خوره در سراسر ارکان نظام رخنه کرد و ریشه دواند و آن را بیمار و پوسیده ساخت. تلاش های شبانروزی محمود احمدی نژاد برای محبوبیت مردمی به مردودیت تامّ و تمام او انجامید و او خود بیش از هرکسی دیگری بر این واقعیت وقوف یافت
آقای محمدتقی مصباح یزدی
امروز امور در بستر دیگری به جریان افتاده، یعنی رابطه محمود احمدی نژاد و نهاد روحانیت گسیخته شده. برای این امر هم دو بیّنه میتوان اقامه کرد
یکی )- مرجعیت مستقل، روحانیت غیر حکومتی ، و "طلاب و مدرسان پیرو اسلام ناب محمدی" به این نظم مبتنی بر دروغ پشت کرده و آن را متروک نهاده اند؛
دوم) - روحانیت وابسته به حکومت، مرتجعان آبروباخته و خودفروش و کاسه لیس و مدعیان تقلبی مرجعیت و دعوی داران قلابی روحانیت - امثال شما آقای محمدتقی مصباح یزدی- هم دیگر هیچ اعتباری ندارند حتی در چشم محمود احمدی نژاد و همکاران او
آری باید قبول کرد که دیگر محمود احمددی نژاد و همکارانش کوچکترین اعتقادی به امثال شما – آقای محمدتقی مصباح یزدی- ندارند !! چون دریافته اند که امثال شما – آقای محمدتقی مصباح یزدی- دروغگو تری، شیادترین، و حقه بازترین مردم روی زمین هستید. محمود احمدی نژاد و همکارانش کشف کرده اند که همه وعده های امثال شما – آقای محمدتقی مصباح یزدی –پوچ و دروغ و نیرنگ و سیاهبازی است
آقای محمدتقی مصباح یزدی
شما در اواخر دوره موسوم به اصلاحات ، از یک پل ارتباطی فیمابین بهره جسته و محمود احمدی نژاد -شهردار مدّاح دوست را- در دامان نصایح و ارشادهای خودتان تحمیق کردید و او را با ادعاهای موهوم سرگرم ساختید و نظم شکنی پیشه فرمودید، و دروغ را نهادینه نمودید و در پشت سپرِ " الضرورات تبیح المحذورات" سنگر گُزیدید.
آقای محمدتقی مصباح یزدی
فلسفهء سراسر مکر و تزویر شما - که جز سفسطه های دغدغه آفرین چیزی بیش نیست- سرانجام اثر معکوس کرد، چنان که امروز کشتی نظام به گِل نشسته و کشتی شکستگانش در منجلاب دروغ غرق شده و مانند ماهیان برخاک افتاده، با ذِلت و مذلتِ تمام در مرداب نکبت و تباهی دست و پا میزنند. محمود احمدی نژاد هم - که دولت نهم را بیرقدار جیش و قشون شما کرده بود- در صف اول این معرکه و میدان، آماج سَهامِ سَموم و مسمومی شده که چون باران نیسان از هر جانب بسویش باریدن گرفته است ، به امید آن که "شاید از آن میانه یکی کارگر شود". اما الحال، شما آقای محمدتقی مصباح یزدی با آن شیطنت جبلّی که آمیخته با طینت ذاتیتان است از این بحبوحه خطر، دامن کشیده و به کنجی خزیده اید و با این که خودتان مُسبب الاسبابِ این بحران خطیرید، در صف نخست به سوی تحت الحمایه دیروز خودتان قلوه سنگهای زمخت پرتاب میکنید. به راستی آیا شرم ندارید و خجالت نمیکشید
آقای محمدتقی مصباح یزدی
طرفه آن است که شما همه خیانتها و جنایتها و سیاهکاریهایتان را به اسم اسلام انجام میدهید. اما کدام اسلام؟!؛
اسلام دروغگویان و شیادانی مثل خودتان، یا اسلام راستگویان و پایمردانی همچون حضرت آیت الله العظما حسینعلی منتظری نجف آبادی نوّر اللهُ مَضجَعَهُ الشّریف؟!؛
اینجاست که اهمیت و عمق سخنان اسفندیار رحیم مشائی در سخنرانی "سومین همایش ایرانیان خارج کشور در هتل استقلال" روشن میشود. وقتی بر پرچم ایران بوسه زد و آن را بر پیشانی خود سائید و گفت "از اسلام برداشتهای گوناگونی وجود دارد. به همین دلیل هم ما باید دیگر از "مکتب ایران" صحبت کنیم نه از اسلام". هدف روشن اسفندیار رحیم مشائی دروغ زدایی از ایران و از فرهنگ ایران است که به رجس و نجاست شیادان مردم فریبی امثال شما – آقای مصباح یزدی- آلوده شده، که تجسم عینی شیطان لعین هستند
اسفندیار رحیم مشائی میگوید "ایران، یک مکتب است"، باید دانست که " مکتب ایران" باید درک شود؛ شناخته و شناسانده شود". اسفندیار رحیم مشائی در سفرهای خود به کشورهای شرق و غرب دنیا از زبان اکثر مهماندارانش شنیده که از "جمهوری اسلامی" به عنوان کانون دروغ و نیرنگ و ریا و تزویر و شیادیِ ... شیطانکهایی امثال شما – آقای محمدتقی مصباح یزدی- یاد میکنند. امروز نه فقط مسیح مهاجر سردبیر روزنامه "جمهوری اسلامی" – که او هم مثل شما لباس "روحانیت" بر تن دارد- در داخل کشور، بلکه عموم مردم دنیا در غالب کشورهای دور و نزدیک از " جمهوری اسلامی" تصویر یک نظام دروغگو و غارتگر و دروغ گرا و پرمدعا و توخالی را در مُخُیله خود دارند. به این دلیل است که اسفندیار رحیم مشائی از اواخر ایام دولت نهم عزم کرد تا محمود احمدی نژاد را از دام عنکبوتی شما بیرون آورد و او را تشویق کند تا به عوض دخیل بستن به چاه متروک جمکران، به فکر دفاع از ارزشهای راستین ایران بیفتد
از آن زمان است که سخنرانیهای محمود احمدی نژاد بر مدار دیگری قرار گرفته. صحبت از افتخارات ایران به میان آمده. صحبت از الغاء بردگی توسط کورش کبیر، صحبت از تدوین منشور حقوق بشر توسط کورش کبیر، و بیان هزاران افتخار دیگر که همه برخاسته از متن "مکتب ایرانی" است
هربار هم زوزه های آخوندکها و مرتجعان وابسته به آنها بلند میشود که تجلیل از کورش و داریوش و تاریخ دوهزار و پانصد ساله ایرانی چرا باید جایگزین بزرگداشت تاریخ هزارو چهارصد ساله اسلامی شود. اما دیگر گوش احمدی نژاد به این یاوه ها بدهکار نیست. زیرا دریافته که این هزاروچهارصد سال تاریخ اسلامی را آخوندک های شیادی امثال شما – آقای محمدتقی مصباح یزدی- تبدیل به دکان زَرق و شعبده خود کرده تا رِزق و روزی خود را از آن تامین نمایند. اما نیرنگ شما و آخوندکهای رسوائی امثال شما آقای محمدتقی مصباح یزدی در تاریخ دو هزار و پانصد ساله ایران، کاربرد ندارد و کارگر نمیشود
آقای محمدتقی مصباح یزدی
اسفندیار رحیم مشائی از سر نیرنگ و نامردی و عوامفریبی یا به قول دیگران "پوپولیسم" نیست که مکتب ایران را جایگزین مکتب اسلام میکند. هدف او "ملی گرایی" به مفهوم سیاسی آن نیست. هدف او "ایران گرایی" به مفهوم "فرهنگی" آن است. مراد و مقصود از "ایران" سرزمین "آفتاب و روشنایی و حُسن" است، مقصود او از "ایران" مفهومِ مخالفِ آن دکهّ و دکان تزویری است که شما و امثال شما به اسم "اسلام" راه انداخته اید و کالایی جز اوهام و خرافات و موهومات برای عرضه ندارد. منظور اسفندیار رحیم مشائی از "مکتب ایران"، مکتب طراوت و تازگی و بالندگی است نه ارتجاع و تحجر و قشریگری
در یک کلام ، اسفندیار رحیم مشائی عوامفریب نیست. برعکس "مکتب ایران" که او عرضه میکند "آنتی تز" روش و آئین عوامفریبانی – امثال شما آقای محمدتقی مصباح یزدی – است که از "اسلام" قرنها است استفاده ابزاری کرده اند
پس به هوش باشید که زمان رویارویی فرجامین قریب است. و آن روز پایان فتنه بزرگ مردمفریبهای شما و امثال شماست
ألَیسَ الصُبحُ بِقَریبِ؟!؛